نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

بسم الله الرحمن الرحیم

آخرین دیدار:

همه ی فرزندانش بنا به خواسته او گردسترش نشسته بودند و با چشمانی اشکبار به سیمای مردی چشم دوخته بودند که می خواست در آخرین دیدار آخرین حرفهای خود را بگوید. بزرگان بنی هاشم و روسای شیعه را هم خواسته بود تا در آن مجلس حضور یابند.
برای آن که همه ی مدعوین حاضر شاهد باشند، بستر آن حضرت را در اتاق نسبتا بزرگی گسترده بودند. هر کس وارد اتاق می شد از دیدن آن عزیز بی اختیار سیل اشک بر رخسارش جاری می شد. آیا این علی است؟ شیر غران میدانهای جنگ؟ موج خروشان کارزارهای سخت؟ کوه صلابت و قدرت؟ قهرمان یکه تاز بدر و احد؟ سردار سرافراز خندق و خیبر؟ اینک اوست که اینچنین رنجور و ناتوان در بستر افتاده است؟
پیشانی مبارکش را با دستمال زردی بسته بودند. رنگ چهره و پارچه یکی بود؛ سم قوی و مهلکی را که به تیغه ی شمشیر خورانده بودند پیدا بود که در سرتاسر خونش پراکنده گشته است و اثر کشنده ی  خود را کاملا به جا نهاده است. اطرافیان آرام گریستند. اما لبخند نمکین و کم رنگی بر لبان بی رنگ ان حضرت نقش بسته بود. دیگران را دلداری می داد و می فرمود: آرام باشید. غم مخورید. بی تابی مکنید. اگر بدانید من به چه چیز می اندیشم و چه می بینم هرگز غمگین خواهید بود. اگر نمی دانید بدانید که همه ی دل مشغولی من این است که هر چه زودتر به دیدار همسر مهربان و فداکارم، زهرای عزیزز بشتابم. آگاه باشید این پیامبر خداست که هم اینک به روی من می خندد و مرا پیش خود فرا می خواند. عزیزانم ناراحت نباشید صبوری کنید.
از پشت در صدای گریه ی آرام و سوزناک زنان و دختران دل انسان را کباب می کرد. به دستور آن حضرت ایشان نباید ضجه بزنند و بی تابی کنند. نباید صدا به ناله و فریاد بلند کنند. حق داشتند فقط گریه کنند، اشک بریزند، عزاداری کنند، امام نباید سیلی به صورت  بزنند یا گونه به ناخن بخراشند یا موی سر بکنند یا فریاد بزنند و بی قراری کنند. مردان حاضر در مجلس هم همین وظیفه را داشتند. البته زینب و ام کلثوم آموخته بودند که هر چند آتش غم وجودشان را شعله ور سازد چگونه آرام و بی سروصدا اشک بریزند. آخر آنها زمانی که کودکانی بیش نبودند در مصیبت مرگ مادر همین دستور را از پدر گرفته بودند. هرگز فراموش نمی کردند که آن شب هم در عزای مادر به امر و توصیه ی پدر آرام اشک می ریختند.
امیرمومنان(ع) نگاهش را که بی فروغ بود اما هنوز تا عمق جان نفوذ می کرد در جمع حاضر به  گردش در آورد و همه را از نظر گذراند و نگاهش به دیدگان پر اشک حسن پسر بزرگش دوخته شد و آهی کشید و فرمود: پسرم حسن جلوتر بیا؛ بیا که با دیدن چهره ی جذاب و گیرای تو خاطره ی برادرم رسول خدا برایم زنده می شود. شباهت تو به پیامبر شگفت انگیز است. جلو بیا به نزد من.
حسن به دستور پدر جلو آمد و در مقابل بستر آن حضرت ایستاد امیرمومنان خواست به او کمک کنند تا بنشیند. دو سه بالش کوچک تکیه گاهش کردند تا توانست در بستر بنشیند. آنگاه دستور داد صندوقی را که درون گنجه ای قرار داشت بیاورند. در حضور همه خود در صندوق را گشود. شمشیر ذوالفقار، عمامه و ردای رسول اکرم کتابچه ای سر به مهر، کتابی نسبتا قطور، قرآنی که خود به دست مبارکش فراهم آورده و نوشته بود و چند چیز دیگر که از پیامبر به عنوان میراث امامت به ارث برده بود، همه را یک به یک تسلیم حضرت حسن کرد و حاضران را به شهادت طلبید و فرمود: شما همگی شاهد باشید، امام و پیشوای پس از من حسن سبط اکبر پیامبر است. سپس به امام حسن فرمود: و تو پسرم اینهارا که امانت امامت است پس از خود به برادرت حسین خواهی سپرد. آنگاه امیرمومنان سر برگردانید و چشم به حسین دوخت. همه ی آنهایی که آنجا بودند را ورانداز کرد و اشک در چشمان بی فروغش حلقه زد و فرمود: حسین جان جلوتر بیا شبیه ترین اندامها  به اندام آن حضرت ار آن تو و شما دونفر هر دو فرزندان رسول خدا و اصحاب کساء هستید. پسرم حسین تو هم فراموش مکن که امام پس از تو پسرت علی است.
علی که پسری دوازده ساله بود در کنار پدر ایستاده و در غم از  دست دادن پدر بزرگ اشک می ریخت.او هم مثل  دیگران آرام گریه می کرد. اما همین که حضرت علی از او خواست تا به کنار بسترش برود بغضش ترکید و های های گریست. دیگران هم به صدای علی زار زار گریستند و صدای گریه ی بلند شد. امیرمومنان هم با همه ی صبوری از گریه ی معصومانه ی علی اشکش جاری شد. پس از  چند دقیقه نوازش بر سر علی کشید و فرمود: عزیز جانم فراموش مکن که امام بعد از تو فرزندت محمد خواهد بود. پیامبر به من سفارش کرده است تا به تو بگویم سلام آن حضرت را به او برسانی. سلام مرا هم به او برسان و بگو که پیامبر فرموده بود او در  زمان خویش باقرالعلوم لقب می گیرد.
آنگاه حضرت امیرالمومنین دوباره امام حسن را مخاطب قرار داد و فرمود: فرزندم تو پس از من ولی امر و صاحب خون من خواهی بود. اگر خواستی از قاتل من درگذری خود می دانی. و اگر تصمیم گرفتی او را به سزای عملش برسانی در برابر ضربتی که در این قصاص از حدود الهی خارج نشوی.
همه می دانستند امیرمومنین کسی نیست که بخواهد انتقام بگیرد. می دانستند اگر او زنده بماند چه بسا از ضارب خویش بگذرد. اما این را هم می دانستند که به اجرای حکم الهی نیز حرمت می گذارد.
" ای خردمندان بدانید که در دل قصاص حیات و زندگی نهفته است."
و آن بزرگوار در تفسیر این آیه فرموده بود:" کشتنی که از حکم قصاص می  کاهد همان حکم قصاص است."
از این رو از جاشین خویش خواست اگر تصمیم گرفت قاتل او را به سزای عملش برساند به عنوان اجرای حکم خداوند این کار را انجام دهد نه به عنوان انتقام جویی و فرو نشاندن آتش خشم و غضب. پس از این سفارش به فرزند برومندش فرمود: اینک پسرم کاغذ و قلمی  بیاور و د رحضور جمع حاضر آنچه را که می گویم بنویس. امام حسن به دستور پدر قلم و کاغذ آورد و آماده شد تا وصیت امیرمومنان را بنویسد تا در تاریخ ماندگار شود و برای آیندگان درس عبرت گردد.

برگرفته از کتاب : آخرین دیدار
تالیف : دکتر نادر فضلی

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.