نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

مدت هاست که منتظر آمدنت هستیم ، می بینی که چقدر انتظار می کشیم اما تو در بین ما نیستی؛ اما نه، مادر می گوید آقا در بین ما هست و این ما هستیم که نمی توانیم ایشان را درک کنیم،چون ما بنده گنه کاری هستیم.

اصلا خانه ما بدون حضورت جور دیگری شده،گلهای باغچه خانه مان پژمرده اند و شکوفه ای ندارند...

تو گفته ای که خواهی آمد و من سالهاست که منتظر حضورت هستم ،هر روز به انتظار روزی که خواهی آمد.

غروب ها می روم روی ایوان خانه مان.روی چهار پایه سفیدم می نشینم تا وقتی آمدی مانند شبنمی بر گلبرگ وجودت باشم،سر در آغوش مبارکت گذارم و با دیده های پراشک از دردهایم برایت بگویم.

آقاجان دیگر بزرگ شده ام،اما هنوز نیامده ای،دوست دارم وقتی قرار شد که بیایی همه چیز را فراگرفته باشم تا ترا بهتر بشناسم ،آنگاه جزو یاران و منتظرانت باشم.

در خانه مان تنهای تنهایم،و این یاد توست که مرا از تنهایی در می آورد، ما همه مان ، یعنی مامان و بابا و خودم و برادرم هزار جور حرف داریم که با تو بگوییم و تو فقط از آن سوی مهتاب و از پشت ابرهای سفید به ما لبخند می زنی.

وقتی مادر برای آمدنت اشک می ریزد، تو صحبتهایش را می شنوی، این را مادرم بمن گفته.

امروز جمعه است،پدر می گوید :جمعه اختصاص به آقا و مولایمان دارد و من به امید آنکه در این روز زیبا بیایی ،جور دیگری می شوم،دلم را مهربان تر می کنم ،برای این کار از مادر محبت قرض می گیرم.
دست و صورتم را می شویم، موهایم را شانه می کنم، لباس مرتبی می پوشم و جیب های شلوارم را از گل یاس پر می کنم.
تو دوست داری که ما اینگونه باشیم.
باغچه را تمیز می کنم و حیاط را آب و جارو.
پنجره های خسته مان را هم دلداری می دهم و گلدانهای کهنه را از زیر زمین بیرون می آورم و داخلشان شمعدانی می کارم و می گذارم لب پنجره ها.
روی هر کدام از پله هایمان را هم از گلدانهای یاس می گذارم و دست به دعا بر می دارم.

شب شده است، اما هنوز نیامده ای.
باران شروع به باریدن کرده است،لباسهایم را خیس کرده.
پنجره ها دوباره گریه می کنند و گلهای باغچه بهم می خورند.
پدر چراغ را روشن می کند و من پنجره ها را می بندم و می روم روی ایوان ،روی چهار پایه سفیدم می نشینم.

چقدر حیاط خانه مان روزهای جمعه و شبهای بارانی اش زیبا می شود و اصلا چقدر جمعه ها زیباست!!!
گرمای وجودم با گرمای سوزهای مادر چقدر دلچسبند و من تصمیم می گیرم که از این به بعد، در نمازهایم بیشتر صدایت کنم تا زودتر بیایی و جمعه ها این قدر انتظارت را نکشم.

دوست دارم که خودم و خانواده ام و دوستانم و آشنایانم جزو پیروان و یاران شما باشیم.

مجید رشیدی پور، ۱۵ ساله
شهرک اندیشه، فاز ۳

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.