نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام


بانوی سبزپوش


در حاشیه شهر مدینه جاده ای است خاکی که از وسط نخلستان می گذرد، سمایه زنی بلند قد با جامه سفید عربی کنار جاده آهسته قدم برمی دارد و در حالیکه چشم به نقطه ای در آن دوردست ها دوخته به آهنگ حزینی نجوا می کند:

آه..... آنگاه که ظلم شهرها را فرا می گیرد، عدالت می میرد و راه ها به بن بست می رسد، حق سرکوب و راستی از بین می رود، نیکی ناپیدا و تقوا برچیده و هدایت زوال می پذیرد، خیر کوچ می کند و گرسنگی برجای می ماند، فساد می روید و کینه ها قوت می گیرند، ستم دامن گسترده و دشمنی از اندازه می گذرد.....



پس خدایا! بارپروردگارا! ظلم را ریشه کن فرما و کوه های ستم را در هم فرو ریز و خاموش نما، رزمگاه باطل را درو کن، ریشه اهل ستم را.....

زن همچنان زمزمه کنان مسافتی را می پیماید و سپس قدم زنان باز می گردد، تو گویی انتظار مسافری را می کشد.... او همچنان نجوا می کند:

...نفرین بر آن قدمهای شوم که در سقیفه حاضر گشته و بر پیمانی پلید گرد آمدند، حق را پوشاندند و باطل را بر کرسی نشاندند، نفرین بر آن دستان ناپاک که به هم رسیدند و بر غصب حق ولی خدا هم عهد شدند، نفرین...نفرین...


زن آنقدر مویه و نجوا می کند تا آن که هوا تاریک می گردد.غمناله های او با سیاهی شب می آمیزد.

اکنون دیگربار خورشید دمیده و آفتاب دامن خود را بر نخلستان ها پهن نموده است و این بار کنار جاده چهار زن دیگر نیز به انتظار ایستاده و با یکدیگر گفتگو می کنند.

سوده: ای کاش علی(ع) زودتر از این سفر باز می گشت.

طلایه: اینک این سومین روزیست که به انتظار بازگشت او صبح را به شام می رسانیم.

اسماء: بی گمان امروز سفر او به پایان خواهید.آه اگر او می دانست که با رفتنش ام فروه نیز خواهد رفت هرگز پای در این سفر نمی نهاد.

سمایه: به صدایی بلند و آهنگی غم انگیز می پرسد چگونه علی را از آن حادثه شوم با خبر سازیم، چگونه به او بگوییم ام فروه آن شیرزن نام آور دیگر در مدینه نیست.

کجاست آن صدای کوبنده ، بانگ رسایی که حق را فریاد می زد...آی ام فروه تو نیستی اما کوچه های مدینه هنوز از طنین ندای تو سرشار است که نهیب می زدی و دل سیاه شب را می لرزاندی.

هر پنج زن از گفتن بازمانده و ساکت می شوند و در میان هاله های اشک خاطراتی نه چندان دور را مرور می کنند....


در کوچه های مدینه رهگذران هر یک به سمتی به دنبال کار خود می رفتند و در رفتن شتاب می نمودند تا هدف تیر سخن ام فروه قرار نگیرند.و ام فروه این غیور زن بلند بالای پاک سیرت، با وقار و اطمینان در کوی و برزن گام برمیداشت، با طنین بانگش پرده سکوت را و هم بند دل غاصبان نابکار را می درید:

- هان ای مردمان بزدل بی حمیت که چون جغدان به ویرانه مأوا گرفته اید.آیا از یاد برده اید که چه پیمان ها با پیامبر(ص) بستید؟پس چگونه بر سقیفه راضی گشته، کرکسان بدکردار را بر عنقا برگزیدید.....در خانه نشستید تا حق بی یاور بماند.آیا غدیر را از یاد برده اید و آن کلام جانبخش پیامبر را که برفراز منبر ندا در داد که ای مردم این علی از سوی خداوند بر شما امام است و هرکس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی بخشد. پس بپرهیزید از اینکه با او مخالفت کنید و گرفتار آتشی شوید که آتشگیره آن مردم و سنگ ها بوده و برای کافران آماده شده است.پس آیا سخن پیامبرتان را فراموش کردید و یا خود را به فراموشی زده اید؟ وای که اگر شب پرستی شما نبود این دیوسیرتان کجا مجال جولان می یافتند؟

ام فروه اندکی ساکت شده و دوباره از نو سخن از سر می گرفت:

- مردم تا فرصت هست بشتابید و علی را یاری دهید که اگر چنین کنید بی شک خداوند برکات آسمان و زمین را بر شما خواهد گشود.....

حالا دیگر کوچه به آخر رسیده و گامهای ام فروه کندتر شده از حرکت باز می ماند، حسرتی تلخ بردلش می نشیند، هیچکس پاسخش را نداده است، هیچکس به یاری علی نشتافته است، توگویی با دیوارهای سنگی سخن می گفته است. اما ام فروه این بانوی با شهامت خسته نمی شود و از پای نمی نشیند دوباره باز می گردد و مسیر رفته را از نو در پیش می گیرد و این بار با لحن کوبنده تری جملات تازه ای را بر زبان می راند:

- آه ای مردمان بی حمیت اگر شما یاری خدا را خوش ندارید خداوند حق خود را بی یاری شما بر جهان استوار خواهد ساخت.به خدا سوگند از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: اگر از عمر جهان جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی خواهد نمود تا مردی از فرزندان من که نام او نام من و کنیه اش کنیه من است قیام نموده جهان را پر از عدل و داد نمایدچنانچه....

اما جمله ام فروه هرگز به آخر نمی رسد زیرا که زنی عرب با جامه ای بلند و تیره رنگ شتابان از روبرو می آید و خود را به ام فروه می رساند با فریادی آکنده از خشم و نفرت کلام او را قطع می کند:

- هان ای ام فروه تو را چه می شود، هر روز در این کوچه ها گام برمی داری و با بانگ شوم خود سکوت شهر را می شکنی و آرامش خفتگان را بر هم می ریزی بدان که ابوبکر به خون تو تشنه است و اگر هیبت علی نبود، شمشیر ابوبکر از خون تو سیراب گشته بود و او همواره در کمین روزی بوده است که علی پای از شهر بیرون نهاده و تو را دیگر حامی نباشد و امروز همان روز است. علی بار سفر بسته و تا روزهایی دیگر باز نخواهد گشت.

زن لحظه ای ساکت شده و به دست اشاره می کند و اینک این دشمن توست که به سویت می شتابد.

ناگهان صدای همهمه اسبها و فریاد غضب آلود مردان و برق شمشیرهای بران در میان گردو غبار کوچه و استغاثه و فریاد یا علی ام فروه بهم می آمیزد و مهر جنایتی دیگر را بر پرونده ستمگران تاریخ نقش می کند.

آری دیگر گرد و غبار فرو نشسته و جسد خونین ام فروه بر زمین باقی مانده است.

و اکنون دوباره جاده است و نخلستان و زنانی با جامه های بلند که به انتظار بازگشت علی چشم به افق سرخ فام دوخته اند.

صدای پای اسب تکسواری از دور به گوش می رسد و برق نوری می درخشد که فضای نیمه تاریک جاده را روشن می کند.زنان به دیدن سوار همصدا نجوا می کنند:

- هان علی(ع) چگونه به تو بگوییم که ام فروه دیگر نیست، کوچه های مدینه از صدای او خالیست و در گوشه گورستان مدینه مزار سردی انتظار تو را می کشد؟

سوار عنان اسب خود را می کشد و مقابل جمعیت زنان متوقف می شود و سمایه گامی به پیش می نهد و با هیجان می گوید:

- بیا یا علی، بشتاب که دیدار تو اینک مرحمی است بر زخم قلب های ما.... بیا تا با تو بگوییم قصه پر غصه ام فروه را.....

پس آنگاه زنان مدینه میان اشک و آه سرگذشت تلخ ام فروه این شاهد خونین جامه را با مولایشان علی(ع) باز گفتند.علی(ع) اندکی درنگ نمود و سپس عنان اسبش را کشیده آنرا به سمت گورستان هی کرد.


ساعتی بعد علی بر فراز قبر ام فروه ایستاده بود و زنان نیز اندکی بعد به او رسیده و بدان سو نگریستند.

چهار مرغ سرخ منقار بر فراز قبر در پرواز ، دیدند که هریک دانه ای انار بر منقار داشته در قبر فرو رفته و بیرون می آمدند.علی(ع) مقابل قبر ایستاد و دست به دعا برداشت:

ای خدایی که جان ها را پس از مرگ زنده می کنی و استخوان های پوسیده را از نو گرد می آوری، این زن را زنده فرما تا گواه و عبرتی برای تبهکاران فرومایه باشد.

ناگاه سنگ قبر چون دروازه قصر کنار رفت و ام فروه با شکوه و جلال، آرام و با وقار در حالیکه جامه ای از سندس سبز بهشتی در بر داشت پای بیرون نهاد و سلام کرد، سپس گفت :

ای مولای من پسر ابی قحافه می خواست نور خورشید وجود تو را خاموش نماید لیکن خداوند قدرت تو را ظاهر ساخت تا دشمنانت درمانده شوند و ننگ دشمنی با تو را به دوزخ برند.


برگرفته از کتاب تاریخ انبیاء و زندگی چهارده معصوم.سید محمد مهدی موسوی، ص۲۶۵

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.