نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

ایام حج بود. حاجیان احرام بر تن، گرد خانه ی خدا طواف می کردند. او نیز سرگرم اعمال حج بود. در پایان هر عمل لحظه ای درنگ می کرد و دست به آسمان برده و این گونه دعا می نمود: پروردگارا از والی راضی باش و به او جزای خیر بده.

سرانجام موسم حج به پایان رسید و او نیز بنا بر سنت دیرین، راهی دست بوسی مولا و امام زمانش گردید. در راه با خود اندیشید که این همان مسیری است که سال گذشته پیموده بود لکن آن هنگام بسیار غمگین و آشفته حال بود. مدام به مشکلات و گرفتاری هایش فکر می کرد و به یاد می آورد:



آن روز کنار همکارانش سرگرم کسب و کار بود، یکی از دوستانش از راه رسید و گفت: در شهر خبر پیچیده که والی عوض شده، والی جدید به مطالعه ی دفاتر مالیات پرداخته و حساب و کتاب های مردم را بررسی می کند، خدا به داد آن هایی که سهم مالیات خود را نپرداخته اند برسد.

با شنیدن این سخن مرد بر خورد لرزید و گفت:

تو مطمئن هستی که این خبر واقعیت دارد؟ من مبلغ زیادی مالیات بدهکارم، آن قدر زیاد که قدرت پرداخت آن را ندارم حتی اگر همه ی اموال و دار و ندار زندگی ام را بفروشم باز هم از عهده ی ادایش برنخواهم آمد. نمی دانم تکلیف خانواده و فرزندانم چه خواهد شد؟

یکی از حاضران گفت: شایع شده والی جدید باطنا شیعه است، چرا مخفیانه به دیدارش نمی روی؟ آن وقت می توانی بگویی تو هم شیعه هستی، حتما تخفیف مخصوصی به مالیاتت خواهد داد.

  • نه! نه! این کار عاقلانه ای نیست. آمدیم و شیعه نبود، آن وقت خود را به دست خویش به هلاکت افکنده ام.

مرد آن شب را با فکر و خیال به روز آورد، صبح گاه به خانواده اش گفت:

وسایل سفر مرا آماده کنید، به حج می روم تا با امام زمانم دیدار کرده و از او چاره جویی خواهم نمود.

آن سال او پس از اعمال حج از همین مسیر به محضر مولایش موسی بن جعفر شتافته و شرح گرفتاری خود را از فقر و تنگدستی گرفته تا بدهکاری سنگین و حسابگری والی جدید، همه را برای آن حضرت بازگفته بود.

آن روز امام علیه السلام کاغذ و قلمی طلبیده و بر آن چنین نگاشته بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم بدان که یقینا خداوند زیر عرش خود سایه های رحمتی دارد که در آن جای نمی گیرد مگر آن کسی که به برادر خود نیکی و احسان نماد و یا این که وی را از اندوهی برهاند و یا شادی و فرحی به او برساند و این حامل نامه برادر توست والسلام

مرد شادمان و آسوده خاطر، نامه ی امامش را تحویل گرفته و به شهر خود بازگشته بود... .

اکنون دوباره در همان مسیر قدم بر می داشت در حالی که دیگر اثری از اضطراب و آشفتگی در قلبش نبود، می رفت تا هر آن چه برایش رخ داده بود برای ایشان بازگوید.

ساعتی بعد او در محضر مولایش نشسته و حکایت خود را چنین نقل می کرد:

سال گذشته وقتی از محضر شما به شهر و دیار خود بازگشتم در وقت مناسبی به منزل والی رفته و اجازه ورود گرفتم. به دربان گفتم به جناب والی بگو مردی از جانب حضرت صابر برایت پیغام آورده.

چندی نگذشت که حیرت زده دیدم والی خود با پای برهنه و لبانی متبسم به سمت در می شتابد، او در همان آستان در، مرا در آغوش کشید و میان جشمانم را بوسید و گفت: از مولایم موسی بن جعفر چه خبر؟ احوال او چه گونه است؟

به او خبر دادم که شما در سلامتی به سر می برید. دوباره مرا بوسید و خدا را سپاس گفت و مرا با تجلیل و احترام به درون منزل هدایت کرد و در صدر مجلس بر جای خویش نشانید و خود بنده وار مقابلم نشست و گفت: مولایم مرا به چه امر نموده؟

من پیغام شما را بیرون آورده و تقدیمش نمودم. کاغذ را بویید و بوسید و به چشم نهاد، سپس آن را باز کرد و خواند، چون مطالعه اش تمام شد خدمتکار خانه را صدا زد و به او گفت: برو فلان کیسه ی پولم را بیاور.

وقتی به دستش دادند، سکه های درون آن ها را شمرد و نیمی از آن ها را به من داد و سوال کرد: آیا از من مسرور گشتی؟!

من گفتم: بلی.

سپس صدا زد: جامه هایم را بیاورید.

آن ها را گرفت و بهترین هایشان را با من قسمت کرد، آن گاه دوباره پرسید: آیا از من خرسند شدی؟!

گفتم: البته!

این بار صدا زد: وسایل خانه را بیاورید. او همه ی اموال خود را با من قسمت نمود و به جای هرچه که قابل تقسیم نبود بهایش را به من داد. سپس پرسید: آیا ای برادر از من راضی هستی؟!

من پاسخ دادم: آری راضی هستم.

سرآخر او دفتر مطالبات را طلبیده هرکجا که اسم من به عنوان بدهکار آمده بود آن را پاک نمود و رسیدی نوشت و به من داد، در آن درج شده بود که من نسبت به حاکم بدهکاری ندارم. او در حالی که مرا راهی می کرد با تواضع و خشوع گفت: ای برادر! امیدوارم تو را مسرور کرده باشم.

من تشکر کرده و گفتم: به خدا سوگند بیش از آن چه توقع داشتم مرا مسرور نمودی.

آن روز من منزل والی را در حالی ترک کردم که مرهون و شرمنده ی لطف و محبت وی بوده و از عهده ی شکر و سپاس بخشش هایش بر نمی آمدم، لذا تصمیم گرفتم دوباره به حج مشرف گشته و او را دعا کنم، اکنون آمده ام تا از شما نیز بخواهم برایش دعا کرده و به جای من احسان او را جبران فرمایید.

مرد همان طور با شور و شعف حکایت لطف و کرم والی را در محضر مولایش باز می گفت. امام هربار چهره ی مبارکش متبسم تر گشته و اظهار رضایت بیشتری می نمود.

مرد قصه ی خود را به پایان برد و پرسید: به نظر می رسد کارهای این مرد شما را نیز مسرور نموده است.

امام فرمود: نه تنها من از او خشنود گشتم بلکه او باعث شادی خاطر امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام گردیده، نه! بلکه موجب فرح و خرسندی جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله شده، نه! بلکه پروردگار عالمیان را از عمل خود راضی و خشنود گردانیده است.

امام برای والی دعای خیر نمود و مرد مسافر یک بار دیگر دلشاد و رضایت مند محضر مولایش را ترک گفت و به سوی دیار خود شتافت تا خبر قدردانی و اظهار رضایت امام زمانش را به آن فرماندار شیعه برساند. (منتهی الامال/ص۷۸۵)

***

به راستی چه زیبا و به یاد ماندنی به پایان رسید حکایت شیعه ای که اگرچه هم چون بسیاری از ما در بند مشکلات و مخاطرات دست و پا می زد لکن از آن جا که شاه کلید توسل و تمسک را از دست نداده بود به موقع و پیش از هر عمل دیگری از امام زمانش یاری طلبیده و چاره ی کار را با مشورت و راهنمایی ایشان پیدا نمود و به کار بست.

و چه پند آموز و عبرت آمیز تر نحوه ی برخورد و عکس العمل والی شیعه که خوب فهمیده بود شغل و مقام و منصب هر چه که باشد تنها فرصت و بهانه ای است برای پیوند و اتصال بیشتر با امام عصر و زمان.

و دیگر این که اگر محبت کردن و گره گشایی از کار یک شیعه و پیرو عادی - به نیت خدمت به امام - تا این حد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را خرسند و راضی می نماید، پس باید دید قدم برداشتن در مسیر خدمت گزاری و رفع حاجت امام زمان علیه السلام تا چه میزان خرسندی آن حضرت و دیگر معصومین سلام الله علیهم را به دنبال خواهد داشت؟!

و مهم ترین نکته این که حکایت چنین ره گشایی صرفا در زمینه ی گره و مشکل مادی و دنیوی یک فرد صورت گرفته بود، حال آن که می بینیم در عصر پر آشوب غیبت اکثر معضلات و گرفتاری های مردم ریشه در گسستن و رها ماندن از دامان امام عصر علیه السلام دارد و لذا دستگیری و راهنمایی این گمگشتگان و دردمندان به مراتب ضروری و حیاتی تر از هر کار دیگری است.

پس باید نسبت به ره گم کردگان جامعه حساس بود و ساده و بی خیال از کنارشان نگذریم بلکه به هر سو چشم دوخته و آن ها را بیابیم و با مهربانی و عطوفت دستشان را در دستان گرم مولا و پدر مهربانشان امام زمان علیه السلام قرار دهیم.


کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.