نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

شور انتظار


تو میان چهار چوب در ایستاده و به آن دور دست ها خیره شده بودی، گونه ات از التهاب و هیجان سرخ گشته و نگرانی در چشمانت موج می زد.

دستت را روی سینه نهاده و ضربان قلبت را با سر انگشتان شماره می کردی، هر لحظه لبان خشکیده ات را جویده و آب دهانت را فرو می دادی، چشمانت در آن ناپیدا کسی را جستجو می کرد و گوشهایت صدایی نمی شنیدجز ترنم موزون قدم هایی که از افقی بی انتها به سویت گام بر می داشت ...

من تو را می دیدم و تو از خودت غافل بودی...

مدت ها بود که تو را می پاییدم، از همان زمان که گوشی تلفن را بر جای نهادی و با لبخندی بر لب دفتر یادداشت را به دست گرفتی و شروع به برنامه ریزی کارهایت کردی. روی یک برگه نوشتی پرده ها را در ماشین بریزم، لوستر را تمیز کنم، فرش را برس بکشم ...روی برگه دیگر خریدهایت را... گوشت، میوه، سبزی، شیرینی و ...

تنها یک هفته فرصت داشتی و از همان لحظه دست به کار شدی. پرده ها را در ماشین ریختی، لوستر را پایین آوردی و شستی، جای مبل ها را عوض کردی، ویترین را گردگیری نمودی، دکور پذیرایی را تغییر دادی، هر چه می گذشت نگرانی و اضطرابت بیشتر می شد.

حالا دو روز بیشتر وقت نداشتی... خریدهایت را خودت انجام دادی تا مطمئن باشی که بهترین ها انتخاب شده است. ظرفهایت را از بوفه بیرون آوردی، می شمردی و دستمال می کشیدی...

اکنون تنها یک روز فرصت داشتی... برای آخرین بار لیستهایت را بررسی کردی، آخرین خریدها را انجام دادی، حبوبات خیس شده را روی اجاق گذاشتی، برنجت را خیس کردی، سبزی خوردنت را پاک نمودی ...

امروز روز میهمانی است و تو فقط چند ساعت تا اذان مغرب فرصت داری... باید آخرین کارهای افطار را انجام بدهی، بچه ها را به حمام فرستاده ای، لباس مرتب به تنشان کرده ای، ظرف و ظروفت را روی میز گذاشته ای، سوپ و خورش هایت از دیروز آماده شده اند، حالا باید مرغ و ماهی ات را سرخ نمایی، تا شله زردت جا می افتد سالادت را درست کنی، سعی می کنی آرامشت را حفظ کنی اما امروز بیش تر از هر روز به افراد خانواده دستور می دهی و سر یک یک آنها غر می زنی...

  • سفره باید حتما قبل از اذان چیده شده باشد! شیر داغ و خرما و دیس کو؟ کتلت به زیبایی چیده شده باشند! ترشی و مربا و ماست و راستی کره و پنیر را فراموش نکنید!

حس می کنی تمام اعضا و جوارح خودت و اطرافیانت را هم که به کار بگیری باز هم عقب هستی.

دیگر نوای روح انگیز اذان در فضای خانه پیچیده و عطر مطبوع چای دم کشیده مشام را نوازش می دهد و تو مدام به ساعت نگاه می کردی ... سرانجام تصمیم گرفتی نمازت را شروع کنی شاید که در این فاصله میهمانها هم از راه برسند، نمازت را تمام کردی و تسبیحت را به دست گرفتی اما تمام هوش و حواست به زنگ در است مبادا در بزنند و تو غافل بمانی.

اما نه انگار خبری از میهمانها نیست تو مدام بی هدف در آشپزخانه و اتاق می گردی، اشیاء را جابه جا می کنی، همه چیز را در ذهنت مرور می کنی، آیا تاریخ روز را درست گفته بودم؟! آیا در جایی از کار اشتباه نکرده بودم؟! شاید میهمان سر زده ای برایش آمده پس چرا به تلفن جواب نمی دهد؟! ...

آه مبادا در مسیر راه اتفاقی برایش افتاده باشد؟!... چرا مبایلش خاموش است؟! التهاب و اضطراب وجودت به همه سرایت کرده و همه افراد خانواده مثل اسفند بر آتش در تلاطم هستند ...بی قراری تو را به آستان در کشانده و چشمانت به افق بی انتها خیره مانده است.

من با تو نبودم در کنار تو نبودم اما کتاب این حکایت پر شور را از آغاز تا پایان به یک نگاه در چشمان پر التهاب تو خوانده ام، تو سرا پا نگرانی و دلواپسی شده ای، آرامش از وجودت رخت بر بسته است، تو تنها به او می اندیشی! تو محو او گشته ای! تو ذوب شده ای! دیگر توئی وجود ندارد! همه اوست! تو او شده ای! انقلابی در تو پدید آمده! تو و همه هستی ات چکیده و عصاره یک حقیقت شده است : انتظار! همه هستی و بود و نبودت در این کلمه استحاله گردیده است و تو تجسم این واژه شده ای.

آری تو تبدیل به یک منتظر شده ای.

من با تو در کنار تو نبودم اما همه قصه انتظار تو را به یک نگاه از چشمان نگرانت خوانده ام، آری این است راز کوره انتظار، هر که در آن فرو افتد اینگونه ذوب شده و استحاله می گردد و تبلور حقیقت انتظار، یعنی یک منتظر، می شود.

آری این چنین است شور انتظار و این است زبان حال منتظر.

جانم فدای تو ای شریفی که همتایی نداری! تا کی سرگردان تو باشیم ای مولای؟!

و تا کی و به چه بیانی تو را بستائیم و چگونه تو را نجوا کنیم؟!

چه سخت است بر من که از غیر تو پاسخ بشنوم و چه دشوار و توانفرساست که در هجران تو بگریم!

آیا کسی هست که مرا در این گریه ها و ناله ها یاری دهد؟!

آیا ناله کننده و بی تابی هست تا که همراهی کنم او را در این ناله ها؟!

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.