نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

دامن سیاه شب همه جا را فرا گرفته بود ، شبی بارانی و پر از سکوت ، ناگهان صدایی سکوت شب را شکست، صدا از خانۀ او بود

چشم ها را به آن سو دوختم گر چه در آن تاریکی صورتش معلوم نبود اما او را شناختم ازخانه خارج شد ، تعجب تمام وجودم را فرا گرفته بود ، یعنی این وقت شب به کجا می رود ؟!

به دنبالش حرکت کردم . او در سکوت شب ،کوچه های تاریک شهر را طی می کرد ، با خود می گفتم ؟! این موقع شب! در زیر این باران ! در این تاریکی ! آخر به کجا می رود ؟!

ناگهان چیزی از دستش افتاد ، صدای لرزانش به گوشم رسید : خدایا ! به من برگردانش . آخر مگر آن چه بود ؟! مگر آن چه بود که فقدانش اینطور قلب او را لرزانده بود .

دیگر نتوانستم طاقت بیاورم ، جلو رفتم ، سلام کردم ، با صدای پر مهرش جوابم را داد ، از من خواست که آنچه را که به زمین ریخته به او بدهم ، چیزی دیده نمی شد ، دستانم را روی زمین می کشیدم ، ناگهان دستانم چیزی را لمس کرد : تازه فهمیدم که ماجرا از چه قرار است اکنون جواب سؤالاتم را گرفتم.

تکه ای نان بود ، نان ها را جمع می کردم و به او می دادم و او آنها را در انبانش می ریخت ، هر چه خواهش کردم که اجازه بدهید من این انبان را برای شما بیاورم اجازه نداد و فرمود :
من برای این کار سزاوارترم ولی اجازه داد تا با او همراه شوم .

هنوز یک سؤال دیگر برایم باقی مانده بود که آخر به کجا ؟! در این دل شب زیر این باران اینها را برای که می برد ؟! اما اندکی نگذشت که جواب این سؤال را هم گرفتم . با هم به سایه بانی رسیدیم ( سایه بان بنی ساعده ) جایی که فقیران و غریبان مدینه شب ها را در آنجا سپری می کردند ، همه خوابیده بودند و او طوری که سکوت شب را نشکند با قلبی سرشار از مهر و عطوفتی پدرانه یک یا دو قرص نان در زیر جامۀ آنها می گذاشت ؛ کار امشب او هم تمام شده بود ، به خودم می بالیدم که پیشوا و امامی چون او دارم! بله ! او امام صادق (علیه السلام) بود و من معلّی یکی از یارانش .

شب همچنان همه جا را پوشانده بود ، در راه بازگشت سؤالی دیگر به ذهنم رسید با خود گفتم این آخرین سؤال را هم از مولایم بپرسم ، پرسیدم : آیا این عده از شیعیان شما بودند ؟! و حضرت پاسخی دادند که دریای رأفت و مهربانی امام را برایم آشکار کرد ، فرمود : اگر از آنان بودند ، آنها را در تمام زندگی ام شریک می کردم .

بله ! ماجرا امشب باعث شد که کمی بیشتر با امامم آشنا شوم ، او که سایه ی مهرش نه فقط بر سر دوستانش بلکه بر سر بیگانگان نیز سایه افکنده بود .

نقل به مضمون از منتهی الامال جلد دوم
ذیل زندگی امام صادق (علیه السلام

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.