نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

نام آورترین سردار


سلام بر تو ای عباس!

ای نام آورترین سردار!

ای مظهر شجاعت علی(ع) و وفای ام البنین!

ای سرو قامت سیه چشم!

ماه تابناک بنی هاشم و ای فخر عرب!




کربلا همه عرصه حضور و ظهور تو بود، اگر نبودی حماسه کربلا ناقص بود. اگر کربلا نبود قدر تو ناشناخته می ماند. تو را مادر گیتی برای چنین روزی ذخیره کرده بود. تو آمدی تا برترین درس ها را عرضه نمایی و با شکوه ترین یادگارها را بر جای نهی، افتخار تو این نبود که برادر حسینی و حسین برادر تو و بعد از علی (ع) پدر و پدربزرگ خاندان تو مراد و مقتدای تو، محبوب و آرام دل بی قرار تو.

فخر تو شجاعت تو نبود که بسیار بودند در میدان کربلا که با رشادت جنگیدند و شجاعت را به کمال رساندند.

درس تو درس وفا نبود که در کربلا گرد حسین (ع) هر که بود مظهر وفا و حق شناسی بود.آری یادگار تو در کربلا ایثار و گذشت نبود که آن روز، روز ایثار بود و یاران همه در ایثار و بذل جان پیش روی حسین از هم پیشی می گرفتند.هنر تو سقایی طفلان نبود که لب های تشنه کودکان همچنان تشنه است.


آری کربلا مکتب درس بود اما درس تو درس دیگری بود. آنروز که شمر لعین آمد و در برابر اصحاب حسین (ع) ایستاد و فریاد برآورد که خواهرزادگان ما کجایند؟ تو و برادران مادریت سراغش رفتید، بر سر او نهیب زدید که چه می خواهی و او با لحنی حق به جانب گفت: امان نامه آورده ام و تو برآشفتی که بریده باد دستانت، لعنت بر تو باد و امان نامه ات، ای دشمن خدا! آیا به ما دستور می دهی که آقا و سرور خود حسین(ع) را رها کنیم و در پناه لعین و لعین زادگان درآییم.


و این چنین تو دامن مقتدایت را چسبیدی و رها نکردی و لحظه ای به آسایش امنیت خود و برادرانت نیندیشیدی. تو این ادب را پیش تر از اینها از مادر آموخته بودی آنگاه که به شویش علی (ع) گفت:

مرا به نام نخوان که من از فرزندان دختر پیامبر شرم دارم من کنیز آنانم مرا ام البنین خطاب فرما....

و یا آن ساعتی که برادران مادریت را صدا زدی و گفتی:

برادرانم ای عبدالله، ای جعفر و ای عثمان جانم به قربان شما بشتابید و جان فدای آقای خود حسین (ع) کنید تا من اخلاص شما را نسبت به خدا و رسولش به چشم ببینم.

و اینگونه عزیزترین کسانت را پیش پای مولایت فدا نمودی تا درس دیگری را در تاریخ باقی گذاری.


حالا دیگر بیشتر اصحاب و اهل بیت به میدان رفته بودند و صحرا پر شده بود از بدن های تکه تکه و خون آلود، تو سخت غمگین بودی و جان در کالبدت به تنگ آمده بود گویی هوای رفتن داشت، پس به سوی مولایت آمدی تا آخرین وداع را با او انجام دهی. چون پیش روی مولایت ایستادی او همه چیز را در چهره تو خواند و هردو لحظاتی بی گفتگو گریستید، آنگاه حسین (ع) فرمود:

برادرم عباس! تو علمدار منی، بی تو لشکرم پراکنده خواهد شد.....

و تو از خستگی و دلتنگیت سخن گفتی، او از تشنگی کودکان حرم و سرانجام تو با مشکی که در دست داشتی راهی شدی و به سوی فرات تاختی و لشکر در پی تو. حالا کنار فرات بود و در میان بارش تیرها مشکت را پر آب کرده بودی.آب زلال و خنک تو را به خود می خواند، ناخودآگاه دست میان آب بردی و دو کف پر از آب خنک را بالا آورده و به آن نگریستی... گلویت خشک بود و لبانت چون کویر چاک چاک، عطش و تشنگی حسین(ع) را بیاد آوردی...

-ای نفس آیا می توان آب نوشید و سیراب شد آنگاه که مولا و مقتدایت تشنه کام باشد؟ آیا می توان جان خود را بر جان او مقدم داشت؟ آیا وقتی که سخن از او هست من نیز می توان مطرح شود؟


آیا جای شک و تردید و پرسش و درنگ بود؟ آن هم برای چون تویی که تسلیم و سرسپردگی را با شیر مادر نوشیده است؟

نه! تو فقط به آب نگریستی و اندیشیدی کاش حسین اینجا بود، کاش این مشک ... آه وقت رفتن بود آب را روی آب ریختی و بی درنگ سوار شدی و راه خیمه را در پیش گرفتی.

لشکریان به سویت تاختند و در یک لحظه چون صاعقه از هر سو بر سرت ریختند.ضربه اول بر دست راستت اصابت کرد و تو به ناچار مشک را به دست چپت گرفتی، اینبار تیغ دشمن دست چپت را نشانه گرفت، جای درنگ نبود مشک را به دندان گرفتی و تنها و تنها به کودکان اندیشیدی....

تو گویی دشمن فکر تو را خوانده بود، چون تیر بعدی مشک آبت را نشانه رفت.دیگر برایت فرقی نمی کرد که تیر جفا سر و رویت را هدف بگیرند. تو با فرقی شکافته و سینه ای خون آلود از اسب به زمین افتادی و فریاد زدی:

یا ابا عبدالله منی السلام!


حسین بالای سرت بود و خون از چشمانت می زدود.تو درس بزرگ را درس تسلیم و رضا و درس اطاعت از مولا و امام زمانت را به بشریت تعلیم کرده و نشان سربازیت، نشان شهادت را از خدایت دریافت نموده بودی.

اینک این فاطمه بود که تو را صدا می زد، پسرم عباس!


و امام سجاد(ع) این وارث کربلا چه نیکو درباره ات فرمود:

«خدا رحمت کند عباس را که خوب جانبازی نمود و خوب امتحان داد.او جان خود را فدای برادرش نمود تا هردو دستش جدا شد و خدای عزوجل به جای آن دو بال به او عطا فرمود تا همچون جعفر بن ابیطالب در بهشت با فرشتگان پرواز نماید. عباس(ع) در نزد خداونی تبارک و تعالی مقامی دارد که همه شهدا در روز قیامت بر آن رشک برند

(نفس المهموم،ص۱۵۳)

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.