نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

خاطرات مستر همفر(۱)

وهابیت چگونه شکل گرفت؟


مدتها بود که دولت بریتانیای کبیر، به موضوع نگهداری مستعمرات و پابرجایی امپراطوری عظیم خود می اندیشید، اکنون وسعت این امپراطوری، تا بدان جا رسیده که منظره طلوع و غروب خورشید را در دریاهای آن می توان دید

. با اینهمه، جزیره بریتانیا در مقایسه با مستعمرات بیشمارش، مانند سرزمینهای هند، چین، کشورهای خاورمیانه و نقاط دیگر، بسیار کوچک بنظر می رسد.

از سوی دیگر، استعمار انگلیس در همگی این سرزمینها یکسان نیست و در بعضی ممالک ظاهرا اداره امور در دست مردم آنجاست، اما سیاست فعال مستعمراتی بصورت کامل در آن نقاط اعمال می شود و چیزی نمانده که استقلال ظاهری این کشورها نیز نابود شود و از هر جهت تابع بریتانیا گردند. بنابراین بر ما لازم است که در چگونگی اداره مستعمرات خود دوباره اندیشه کنیم و مخصوصا به دو نکته توجه لازم را مبذول داریم:

۱ – اتخاذ تدابیری به منظور تحکیم نفوذ دولت امپراطوری انگلیس در مناطقی که اکنون بصورت کامل مستعمره این کشورند.

۲ – تنظیم برنامه هایی برای به چنگ آوردن و در اختیار گرفتن سرزمینهایی که هنوز در دام استعمار نیفتاده اند.


وزارت مستعمرات انگلیس برای اجرای برنامه های مذکور احساس ضرورت می کند تا به هر یک از این مناطق، اعم از مستعمره یا نیمه مستعمره هیأتهایی برای جاسوسی و کسب اطلاعات لازم گسیل دارد. خوشبختانه مرا هم که از ابتدای اشتغالم در وزارت مستعمرات، وظیفه خود را بخوبی انجام داده ام و مخصوصا در مأموریت رسیدگی به امور «شرکت هند شرقی» که ظاهراً مسئله ای بازرگانی، و در باطن جاسوسی بود و به منظور شناخت راههای گوناگون نفوذ و سیطره کامل در سرزمین هند و دستیابی به تصرف شبه قاره صورت گرفت، به سبب خوش خدمتیهایم در وزارتخانه موقعیت خوبی داشتم.

در آن زمان دولت انگلیس خیالش از هندوستان آسوده بود زیرا کشمکشهای قومی و نژادی و اختلافات دینی و فرهنگی فرصت شورش علیه سیطره و نفوذ انگلیس را به ساکنان شبه قاره نمی داد. در سرزمین چین نیز وضع بر این منوال بود و از سوی پیروان بودا و کنفوسیوس که دینهایی مرده بودند خطری انگلیس را تهدید نمی کرد و بعید بنظر می رسید که مردم چین و هند با آنهمه اختلافات بنیادی که با هم داشتند، در فکر استقلال و آزادی خود باشند زیرا چیزی که در این نقاط مطرح نبود، اندیشیدن به زندگی و آزادی بود. آسودگی خاطر دولت بریتانیا از آرامش سیاسی این دو منطقه پهناور مانع آن نگردیده بود که تحولات آینده به هر صورت مورد توجه قرار نگیرد. پس چنین بنظر رسید که تدابیری برای جلوگیری از هرگونه تحولی در مسیر بیداری این ملتها اندیشیده شود این تدابیر به صورت برنامه های درازمدت گسترش سراسری تفرقه و جهل فقر و بیماری در این سرزمینها تنظیم و اجرا گردید. در تحمیل این بلایا و بدبختیها به مردم این مناطق، ما این ضرب المثل کهن بودایی را دستور کار خود قرار دادیم:

«بیمار را به حال خود گذار و شکیبایی را از دست مده، سرانجام دوا را با همه تلخی دوست خواهد داشت».

ما با وجودی که با بیمار دیگری یعنی دولت عثمانی، چندین قرارداد به سود خود امضا کرده بودیم، اما پیش بینی کارشناسان وزارت مستعمرات آن بود که این امپراطوری در کمتر از یک قرن، بکلی سقوط خواهد کرد. ما همچنین با دولت ایران قراردادهای سری متعددی امضا کرده بودیم و جاسوسها و ماموران ما در ممالک اسلامی زیر نفوذ عثمانیها و در ایران همچنان به کار خود سرگرم بودند و با اینکه در راه هدفهای دولت انگلیس، موفقیتهایی بدست آورده بودند و در ترویج فساد اداری و رشوه خواری و تهیه وسایل خوشگذرانی پادشاهان با زیبارویان تا حدودی بنیان این حکومتها را بیش از پیش متزلزل ساخته بودند، اما بدلائلی که اشاره خواهیم کرد از نتایج ضعف حکومتهای عثمانی و ایران به سود خود چندان مطمئن نبودیم، مهمترین دلائل عبارت بودند از:

۱. نفوذ معنوی اسلام در مردم این نواحی، که از نیرومندی و ثبات کامل برخوردار بود و می توان گفت یک مسلمان عادی از نظر مبانی اعتقادی، با یک کشیش مسیحی رقابت می کرد. اینان به هیچ عنوانی دست از دین خود برنمی داشتند. در بین مسلمانان، پیروان مذهب تشیع که در سرزمین ایران حکومت دارند از حیث عقیده و ایمان استوارتر و طبعاً خطرناک ترند.

شیعیان،‌مسیحیان را بکلی کافر و نجس می دانند. به پندار شیعه یک فرد مسیحی مدفوع متعفنی است که هر مسلمان باید آنرا از میان بردارد. یکبار از مسلمان شیعه ای پرسیدم:

«چرا به نصاری به چشم حقارت و ناپاکی می نگرید، با وجودی که خدا و پیامبر و معاد را باور دارند؟»

جواب داد:

«محمد(ص) پیامبری دانا و حکیم بود و می خواست با این نسبتها کافران را در تنگنا قرار دهد تا به قبول دین اسلام مجبور شوند و به خدا رو آورند. در قلمرو سیاست نیز، هرگاه دولتها از ناحیه فرد یا گروهی خطری حس کنند با مخالفان سخت گیری می کنند و آنانرا منزوی می سازند تا سرانجام دست از مخالفت بردارند و سر تسلیم فرود آورند، منظور از نجس بودن مسیحیان ناپاکی معنوی آنهاست نه ظاهری و این نسبت مخصوص پیروان مسیح نیست بلکه زرتشتیها نیز که نژاداً ایرانی اند در منطق اسلام نجس تلقی می شوند».

به او گفتم:

«بسیار خوب! اما آخر مسیحیان خدا و پیامبر و رستاخیز را باور دارند».

گفت:

«به دو دلیل ما آنها را کافر و نجس می دانیم: نخست اینکه پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) را قبول ندارند و می گویند محمد دروغگوست. ما هم در جواب می گوییم شما ناپاک و آلوده اید و این نسبت بر بنیان عقل استآنکه تو را آزار دهد، او را آزار دهدوم اینکه، مسیحیان به پیامبران مرسل، نسبتهای دروغ می دهند که گناهی بزرگ است و اهانتی است بدیشان مثلاً می گویند: عیسی شراب می خورد او به لعنت خدا گرفتار آمد و به صلیب آویخته شد».

از این حرف برآشفتم و بدو گفتممسیحیان هرگز چنین نگویند» گفتتو خبر نداری، این تهمتها را در کتاب مقدس بر او وارد ساخته اند» او دیگر چیزی نگفت و من مطمئن بودم که دروغ می گوید، گرچه شنیده بودم که بعضیها نسبت دروغگویی به محمد پیامبر اسلام داده اند. با اینهمه قصد گفتگوی بیشتر با او نداشتم، می ترسیدم شایعاتی در مورد هویت راستینم بر سر زبانها افتد، زیرا در کسوت مسلمانی بودم و از فرو افتادن در تنگناها دوری می جستم.

۲. دین اسلام بنا بر سوابق تاریخی، دین زندگی و سیادت و آزادگی است و پیروان راستین اسلام به آسانی، تن به اسارت و بندگی نمی دهند. غرور عظمت های گذشته به گونه ای بر وجودشان حاکم است که حتی در این دوران ناتوانی و فتور هم دست از آن برنمی دارند. ما قادر نیستیم که به تفسیر خودسرانه تاریخ اسلام بپردازیم و مسلمین را هشدار دهیم که پیروزی، عظمت و افتخارات گذشته در شرایط و مقتضیات آن روزگار پدید آمده و امروز شرایط تازه ای جای آنرا گرفته است و بازگشت به روزگار گذشته میسر نیست.

۳. ما از هوشیاری، دوراندیشی و تحریکات حکومتهای ایران و عثمانی در امان نبودیم و هرآن ممکن بود از نقشه های استعماری ما با خبر شوند و همه را نقش برآب سازند. این دو حکومت بدانگونه که اشارت رفت، در نهایت ضعف بودند و تنها در مراکز فرمانروایی خود نفوذی داشتند و فقط در آنجا امکان داشت پول و اسلحه تهیه کنند. به هر حال این انکار سبب ناراحتی و عدم اطمینان به موفقیتهای آینده بود.

۴. علمای اسلام نیز سبب نگرانی ما بودند، مفتیان الازهر و مراجع تشیع در ایران و عراق، هر کدام چون مانع بزرگی در برابر مقاصد استعماری ما جلوه می کردند، این علما کوچکترین وقوفی از تمدن و علم جدید و اوضاع و احوال امروز نداشتند و تنها موضوع مورد توجهشان آماده شدن برای بهشت بود، بهشتی که قرآن به ایشان وعده داده بود. آنقدر تعصب می ورزیدند که ذره ای حاضر به عقب نشینی از مواضع خود نبودند. توده های وسیع مردم، پادشاهان و فرمانروایان همگی مانند موشی که از گربه بترسد از علما می ترسیدند. اهل سنت به قدر پیروان تشیع، از علمای خود وحشت نداشتند و می بینیم که در قلمرو عثمانیها، میان سلطان و شیخ اسلام همیشه روابط حسنه ای برقرار بوده و نفوذ معنوی علما تقریباً به نفوذ سیاسی حکام پهلو می زده است. اما در بلاد شیعه، مردم به علمای خود بیشتر از پادشاهان علاقه مند بودند، ارادت به علمای دین، ارادتی بی شائبه بود، ولی برای پادشاهان و حکام چندان اهمیت و اعتباری قائل نبودند. به هر صورت این تفاوت دید شیعه و سنی در ارج نهادن به عالمان و پادشاهان چیزی از نگرانی وزارت مستعمرات و هیأت حاکمه انگلیس نمی کاست.

ما مکرر با این ممالک، برای رسیدن به راه حل دشواریهای پیچیده فیمابین به گفتگو نشسته ایم، ولی تقریبا همیشه گفتگوهای ما در فضایی از بدگمانی صورت گرفته و در برابر خود جز بن بست نیافته ایم. گزارشها و نامه های جاسوسان و عمال سیاسی ما هم، مانند نتیجه مذاکرات، چندان امیدوارکننده نبوده است. با اینهمه نومیدی به دل راه نمی دهیم زیرا از روحیه خوب و شکیبایی بسیار بهره مندیم.

بیاد دارم یک بار وزیر مستعمرات با یکی از کشیشهای مشهور لندن و عده ای از کارشناسان دینی که مجموعاً تعدادشان به بیست نفر می رسید جلسه ای تشکیل داد و سه ساعت طول کشید و چون هیچگونه نتیجه ای حاصل نشد کشیش حاضران را مخاطب قرار داده گفت:

«از جا درنروید و شکیبایی را از دست ندهید، مسیحیت پس از سیصد سال رنج و دربدری و پس از شهادت عیسی و پیروانش توانست عالمگیر شود. چه بسا عیسی در آینده، نظر عنایتی به سوی ما افکند که پس از سیصد سال دیگر، کافران را بیرون کنیم. پس برماست که خود را به سلاح ایمان محکم و شکیبایی پایدار بیاراییم و به کلیه ادوات و وسایلی که برای تسلط و پیروزی ودر نتیجه انتشار مسیحیت در مراکز مسلمین ضروری است مجهز شویم. حال ممکن است پس از قرنها به نتیجه برسیم، چه اشکال دارد! پدران برای کودکان خود می کارند».

بار دیگر در وزارت مستعمرات کنفرانسی از نمایندگان عالی رتبه بریتانیا، فرانسه، روسیه تشکیل شد. اعضای کنفرانس عبارت بودند از هیأتهای سیاسی، رجال دین و شخصیتهای مشهور دیگر. از حسن اتفاق، من نیز به این کنفرانس به سبب رابطه نزدیکی که با وزیر داشتم، دعوت شده بودم. موضوع بحث چگونگی استعمار ممالک اسلامی بود و دشواریهایی که در این راه وجود داشت.

شرکت کنندگان راههای در هم شکستن نیروهای مسلمین و ایجاد نفاق و تفرقه در میان آنها را بررسی می کردند. تزلزل در ایمان آنها مورد گفتگو قرار گرفت و بعضی بر این باور بودند که می توان مسلمین جهان را همانگونه که اسپانیا پس از چند قرن به آغوش مسیحیت بازگشت، به راه راست هدایت نمود. مگر ابتدا مسلمانان وحشی آنجا را نگشودند؟ نتایج کنفرانس چندان درخشان نبود. من آنچه را که در این کنفرانس اتفاق افتاد در کتاب «بسوی ملکوت مسیح» آورده ام.

طبعاً دشوار است ریشه های درخت تناوری را که از شرق تا غرب کره زمین امتداد دارد به آسانی قطع نمود. در عین حال باید به هر قیمتی شده این دشواریها را تحمل کنیم زیرا آیین مسیحت در صورتی پیروز خواهد شد که در سراسر عالم انتشار یابد. عیسی پیروان صدیق خود را به چنین جهانگشایی بشارت داده است. پیروزی محمد(ص) ناشی از شرایط تاریخی و اجتماعی عصر او بود. انحطاط امپراطوریهای شرق و غرب، ایران و رم، سبب پیروزی محمد(ص) در زمان کوتاهی گردید و مسلمین، آن امپراطوریهای عظیم را در هم شکستند. اکنون شرایط تاریخی درست نقطه مقابل شرایط صدر اسلام است. کشورهای اسلامی به سرعت راه انحطاط می پویند. بالعکس ممالک عیسوی رو به ترقی و تکامل می روند. زمان آن فرا رسیده که مسیحیان انتقام خود را از مسلمانان بگیرند و آنچه را که از دست داده اند فرا چنگ آورند. اینک نیرومندترین دولت مسیحی زمان بریتانیای کبیر است که در عرصه جهان خودنمایی می کند و بر آن سر است که رهبری پیکار با ممالک اسلامی را بر عهده گیرد.

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.