نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهل منزل تا میقات

با کاروان نور

منزل دهم


بعد از نماز صبح همراه با اولین شعاع های خورشید کاروان حرکت خود را آغاز کرده و مسافران با احتیاط از بلندی کوه به پایین سرازیر شدند تا خود را به علفزراهای هموار برسانند، اگرچه طی مسیر آسان تر از دیروز است لیکن باید مراقب باشند مبادا سنگی زیر پایشان بلغزد و به پایین سقوط کنند.



دامنه کوه سرسبز و پر از بوته ها و درختان جنگلی ست، به تدریج شیب کوه تمام شده و همسفران به زمین های هموار می رسند، جوان تر ها که زودتر به پایین رسیده اند کنار نهر دست و روی می شویند، آب زلال و خنکی در آن روان است و ریگ ها و سنگ ریزه های رنگی کف آن دیده می شود، گهگاه گلبرگ و برگ گیاهی همراه آب چرخ کنان می گذرند. پرندگان لحظه هایی بر زمین نشسته و آب می نوشیدند و بر می خیزند، کاروان خلاف مسیر آب حرکت می کند و به پیش می روند، صدای ریزش آب توجه آنها را به خود جلب می کند، از میان درختان تنومند که که تنه آنها پوشیده از خزه و پیچک های وحشی ست عبور می کنند، پشت این دیوار سبز، به ناگاه پرده ای شگفت انگیز نمایان می شود، منظره ای بدیع که چشم ها از حیرت خیره می ماند و هوش از سر همسفران می پرد...آبشار!

آبشار با شکوه از فراز صخره ها فرو می ریزد و به صورت رودی پر تلاطم جاری می شود و آن نهری که در آن دست و رو شستیم تنها شاخه ای از این رود خروشان بود.

ذرات آب که به اطراف پراکنده می شوند فضای خنک و طرب انگیز ایجاد می کند، همسفران هر یک به سمتی می روند و به گوشه ای از این چشم انداز بی نظیر نگاه می کنند، در شکاف صخره ها کبوتران لانه ساخته اند، مداوم داخل شکاف می روند و بیرون می آیند و پرواز می کنند، پیچک سبز با گلهای سفید به دیواره های سنگی اطراف چسبیده و بالا رفته اند، کمی آن سوتر در سینه کش کوه خرمنی از لاله های زرد دامن گسترده، تو گویی قطعه ای از بهشت را به اینجا آورده اند!

پرندگان کوچک روی زمین می نشینند و دمهای بلند خود را تکان می دهند و اوج می گیرند، یکی می گوید صبحانه را همین جا می خوریم، بقیه مشتاقانه کوله ها را روی زمین می گذارند و آماده کار می شوند، آن یکی می گوید مثل اینکه ما اولین گروهی هستیم که به این منطقه وارد شده ایم!

- بله ظاهراً اثری از حیات بشری در این اطراف دیده نمی شود منظورم شیشه نوشابه و قوطی خالی و اینجور چیزهاست!

...همه می خندند و حرف او را تأیید می کنند.

به زودی اجاق سنگی حاضر می شود و دود پیچ و تاب خوران بالا می رود، حالا همه نزدیک رود در میان بوته ها نشسته اند و به آرامی صبحانه می خورند. عطر پونه های وحشی مشام را نوازش می دهد.

یکی می گوید : نگاه کن اونجا رو ببین انگار این رودخانه ماهی هم داره!

- فکر می کنی بتونیم ترتیب ناهار امروز را هم بدیم.

- چرا که نه من اون پایین تر ها چند تا کبک هم دیدم!

- این پونه ها باید خوش طعم باشند...

عده ای به راه افتادند و در اطراف پراکنده شده اند، عده ای به تماشای آبشار رفته اند و گروهی از صخره ها بالا می روند، عده ای هم به سراغ میوه های جنگلی رفته اند...

ساعتی بعد بوی مطبوع غذا در سرتاسر دشت پیچیده و گروه دوباره در کنار هم جمع شده اند و این بار غذایی رو که طبیعت آنان را میهمان کرده، تناول می کنند.

- بهتره بعد از غذا بریم اون طرف رود، اونجا هم مناظر جالبی داره!

- اصلا ً شاید شب رو اونجا ...

صدای زنگی در فضا می پیچد، صدای که مرا از طبیعت بکر و دست نخورده اینجا به یکباره کنده و به دنیای صنعتی شهر وارد می کند این زنگ موبایل من است...

- سلام پدرجان! شمائید؟! ... بله من خوبم، شما خوبید ... نه مشکلی نیست ... نه راحتم ... جای شما خالی! ... خیلی خوش می گذره ... حق با شماست سرم گرم شدم فراموش کردم به شما زنگ بزنم...

زنگ صدای پدر در گوش من می پیچد...

- عزیز من! ... پدر را فراموش کردی؟!! ... من رو از حال خودت بی خبر نگذار! ... برای تو نگران هستم! ... مادرت شبها بی تابی می کنه و چشم به راهته...

انگشتانم سست می شود، گوشی موبایل روی چمن می افتد، از آنچه به یادم آمده مغزم تیر می کشد...

زیارت جامعه ... سفر ... کاروان !

موجی از شرم و ندامت در درونم می پیچید به همین زودی فراموش کردیم؟!

آتش حسرت از درون وجودم زبانه می کشد و وجدانم از درد به خود می پیچید...چطور شد که با دیدن چند منزل و تفرجگاه، کمی آسایش و رفاه...؟!

- چی شده چرا این طور مضطرب شدی؟ اتفاقی برای پدرت افتاده؟

- هیچی بهتره پاشیم جمع کنیم، جامعه کبیره رو که خوندیم راه بیفتیم!

- راه بیفتیم؟! بریم؟!

- به همین زودی یادمون رفت؟ ما مسافریم، مقصدی داریم، یه پدر مهربون و دلسوز، یه آقا و سرپرست لایق چشم انتظار ماست، هیچ می دونید از کی اونو فراموش کردیم؟ نه زیارت جامعه را خوندیم، نه حتی یه سلام خشک و خالی به اون کردیم! در حالی که اون حضرت دائم به فکر ما بوده، نگران حال و احوال ماست، چشم به راه یک کلام ما؟

امام زمان (ع) پدر عالم هستی اند ، البته نه از نوع پدرهایی که صرفا ً وسیله به وجود آوردن فرزند هستند بلکه یه پدر و سرپرست حقیقی، کسی که علم و احاطه داره بر احوالات فرزندش، خیرخواه واقعی بوده و به صلاح و مصلحت اون کاملا ً واقفه، اگر چیزی بخواد آن چیز واقعا ً خیره، اگر اون رو از چیزی منع کنه حقیقتا ً به صلاحش نیست، صرفا ً از روی احساسات ظاهری امر و نهی نمی کنه، آن حضرت یک پدر تواناست، اگر چیزی برای فرزندش بخواهد، توانایی تهیه آن را دارد و اگر چیزی را نفی کند، می تواند به راحتی آن را منع کنه.

پدری که به مراتب حساس تر از پدر جسمی ماست، از همه غم ها و اندوه ها، بیماری های ما آگاه است و اندوهگین می شود. از پیشرفت ها و موفقیت ها ی ما، از رتبه ها ی معنوی ما شادمان می شود، دور از چشم ما دائم در تلاش و تلاطم است که ما مسیر کمال را سریعتر بپیمائیم.

از همه مهمتر او همیشه در کنار ما و در پست سر ماست، برای ارتباط نیازی به موبایل و تلفن نداره، کافی با همین دو لب حرف بزنی اون بزرگوار بشنوه و جواب بده و لو اینکه گوش تو توفیق شنیدن نداشته باشد.

به هر حال هرچند ما از اون غافلیم، ولی او ما را فراموش نمی کنه، رفتارهای بد ما دلش را درد می آره و اعمال خوب ما قلبش را شاد می کنه.

تلفن پدرم برای من تذکری بود که اگر از یاد پدرت غافل شدی، ولی پدر حقیقی -امام زمان- از یادت نره!

به هر حال شما هم زود تر بساط تفریح و سرگرمی تون رو زودتر جمع کنید که به سفرمون ادامه بدیم، سفری در زمان...

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.