نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهل منزل تا میقات

با کاروان نور

منزل هفدهم


کاروان مسیر خود را در صحرا ادامه می دهد، خورشید هنوز کاملاً طلوع نکرده و نسیم خنکی چهره کاروانیان را نوازش می دهد، همسفران ظرف های خود را پر آب کرده و آماده و با نشاط قدم بر می دارند و و فرازهایی از زیارت جامعه را زمزمه می کنند.



آنها در مسیر خود از تپه ای کم شیب بالا می روند و پهن دشت وسیع را نظاره می کنند که تا چشم کار می کند صاف و بکر، دامن گسترده است.

گهگاه پرندگان بر زمین می نشیند و دانه ای برچیده و دوباره به آسمان آبی اوج می گیرند و ما از یکدیگر می پرسیم این پرندگان در این بیایان بکر چگونه غذای خود را می یابند و چه چیزی را به نوک می گیرند و می پرند؟

بی اختیار به زمین چشم می دوزیم و با نگاهمان میان ریگ های بیابان جستجو می کنیم. یکی از همراهانمان خم شده چیزی را بر می دارد و به آن نگاه می کند، آن را مدام در دست می چرخاند و بر آن دست می کشد، توجه دیگران نیز به او جلب شده و به آن سمت می روند و او که همچنان غرق در بررسی یافته خویش است با اولین سؤال دوستانش به خود می آید؛

- چی پیدا کردی؟ اینکه یه سنگه!

- بله این سنگه! اما ظاهرش خیلی جالبه از نوع سنگ های اینجا نیست.

عده ای با بی تفاوتی به راه خود ادامه می دهند و چند نفری نیز کنار او می ایستند و به سخنان او گوش می دهند.

حالا دیگر توجه همه ما به آنچه می بینیم جلب شده در یک نقطه از بیابان تعداد زیادی سنگ های تیره با اشکالی متفاوت بر زمین ریخته و تعداد کمتری نیز در فاصله های کمی دورتر پراکنده شده است. یکی از همراهان سنگی را بر می دارد و می گوید فکر می کنم این سنگها منشأ آتش فشانی دارند.

- اما این اطراف کجا کوه آتش فشان هست؟

- شاید از فلز ساخته شده باشند بیشتر شبیه یک قطعه چدن خرد شده هستند.

- نه من فکر می کنم این سنگها اصلاً زمینی نیستند، ببینید با سنگهای دیگر بیابان کاملاً فرق دارند احتمالاً بقایای یک شهاب عظیم الجثه هستند که به زمین برخورد کرده وبه قطعات مختلف تقسیم شده.

- یعنی از خارج از جو زمین آمده؟

حالا همه یکبار دیگر به محل تجمع سنگ ها نگاه می کنیم و مشاهدات خود را با اطلاعات دوستمان مطابقت می دهیم.

- نگاه کنید بیشتر سنگ ها اینجا متمرکز شده اند، یعنی شهاب سنگ اول اینجا با زمین برخورد کرده بعد خورد شده و به اطراف پخش شده.

- حتماً شدت برخوردش فوق العاده زیاد بوده و چون قطعات آن تا شعاع های دور دست هم دیده می شود.

یکی از همسفران بر زمین می نشیند و تعدادی از سنگ ها را بر می دارد و در کیف خود می گذارد.

- سنگ ها را توی کیفت می گذاری؟

و او توضیح می دهد برای یادگاری، بعدها می تواند خاطرات امروز را زنده کند، و چند نفر بی اختیار خم می شوند و تعدادی از سنگها را بر می دارند.

- اتفاقا اگر شهاب سنگ باشند خیلی ارزشمند و قیمتی هستند، کلکسیونرهای سنگ پول خوبی براشون پرداخت می کنند.

- برای محققین هم می تواند جالب باشد.

همسفران ما با شنیدن این سخنان یکی پس از دیگری خم شده و تعدادی از سنگها را برداشته در بارو بنه خود قرار می دهند.

حالا دیگر آنها که جلوتر رفته اند نیز بر می گردند و وقتی از قضیه با خبر می شوند، آنها هم تعدادی از سنگها را برای خود بر می دارند.

کاروانیان به راه خود ادامه می دهند و کوله پشتی ها کم وبیش سنگین تر شده و از سرعت حرکت افراد می کاهد وباعث می شود که زودتر خسته شوند نزدیک ظهر برای ادای نماز کنار تپه ای توقف می کنیم و با کمی آب وضو می گیریم و نماز جماعت را در این طبیعت پاک خداوند به جای می آوریم بعد هم سفره ای پهن کرده و قوطی های کنسرو را باز کرده سرگرم خوردن می شویم، هنگام نهار یکی از دوستان می گوید : این سنگها عجیب کوله پشتی هایمان را سنگین کرده اند.

- فکر نمی کنید کار بی خودی کرده ایم سنگ های بیابان را برداشته و این مسیر طولانی با خودمان حمل می کنیم.

- من که فقط یک سنگ، برای یادگاری برداشته ام.

- اما من کوله خودم را پر کردم، گفتم شاید قیمتی باشد و یا ...

- از کجا معلوم قیمتی باشد؟! با یک حدس و گمان سطحی که نمی شود یک مشت سنگ را این همه راه با خود حمل کرد.

- خوب پس چطور است همه کوله هایمان را خالی کنیم؟

- نه! این کار هم درست نیست می توانیم کمی دیگر تحقیق کنیم.

- چطوری لپ تاپ همراهت هست؟... و بقیه می خندند.

- نه ولی تا جایی که اطلاع دارم و براساس آنچه نقشه راه نشان می دهد در چند کیلومتری این منطقه یک ایستگاه تحقیقات علمی زمین شناسی هست، اگر در مسیر به آنجا رسیدیم می توانیم از پژوهشگران آنجا کمک بگیریم.

بساط خود را سریعتر از همیشه جمع می کنیم و به راه می افتیم، خورشید همچنان با شعاع های گرم خود بر زمین می تابد و ما پای بر ریگ های داغ بیابان نهاده و پیش می رویم، قطرات عرق از صورت ها جاریست، همانطور که پیش می رویم به اطراف چشم می دوزیم تا ساختمانی یا بنایی یا هر چیزی که نشان از حضور و وجود انسان داشته باشد را ببینیم.

همسفران نقشه ی راهنمای خود را باز کرده و جهت حرکتمان را به کمک آن تعیین می کند و ما بعد از طی مسافتی به ساختمانی می رسیم که بر تابلوی کوچک و ساده آن نوشته شده « مرکز تحقیقات علمی و زمین شناسی...» تا دقایقی بعد یکی از کارشناسان مرکز در جمع ما حاضر شده و سنگ هایی را که به همراه آورده ایم را در دست می چرخاند و بررسی می کند و پاسخ صریح و روشن او ما را به هیجان می آورد:

- بله حدس شما درست بوده! این سنگ ها بقایای یک شهاب آسمانی است اتفاقاً از نوع نادر، کمیاب و گران قیمت آن هم هست و ...

با چهره های خندان از ساختمان فاصله می گیریم و لحظه ای دور هم جمع می شویم:

- شنیدید چی می گفت، «سنگ کمیاب»! می دونید چه ثروتی می تونه باشه؟!

- من اگر می دونستم برای خودم بر می داشتم!

- من هم فقط یک دونه بر داشتم.

- من هم فقط چند تا، اما خوش به حال اون کسی که کوله اش را پر کرده بود.

- اما من اگر می دونستم علاوه بر کوله پشتی، کیفم را هم پر می کردم!!!

- می گم چطور برگردیم بقیه سنگ ها را هم جمع کنیم.

- این همه راه رو؟

- فکر کنم ارزش برگشتن رو داشته باشه.

- فکر سنگینی کوله ها رو نمی کنید آن وقت اصلاً نمی تونیم قدم از قدم برداریم.

- ولی اگر بر نگردیم خیلی حیف می شه، افسوس به دلمان می ماند.

...در این بین یکی از همراهانمان که تا این لحظه ساکت بود قدم پیش می گذارد و می گوید:

- هیچ دقت کرده اید که این چند تا شهاب سنگ چقدر حواس شما را به خودش جلب کرده، الان چند ساعت است که مهمترین مسئله زندگی شما ها شده و از لحظه ای که ارزش و قیمت واقعی این سنگ ها را فهمیده اید مدام با خودتان در کلنجارید که چرا کم برداشته اید، کاش تعداد بیشتری با خودتان بر می داشتید، و حتی اگر می شد همه شهاب سنگ های بیابان را جمع می کردید با خودتان به شهر می بردید و می فروختید، حتی اگر شده سنگینی آنها را بر شانه های خود احساس کنید،حال اینکه همه ی این محسنات و امتیازات در حد زندگی مادی و دنیوی شماست.

حالا به جهان آخرت و سرای جاودان و ملک سرمدی فکر کنید!! و به این که در آن جهان مسلماً بیشتر نیاز به سرمایه و اندوخته خواهید داشت. تصور کنید که شما جواهراتی را کشف کرده اید که به کار آن جهانتان می آید دُرّ و گوهری بدست آورده اید که مشکلات آن بخشی از زندگی که حیات واقعی و ابدی شماست را حل می کنند و می تواند سرمایه و اندوخته حیات حقیقی شما شود. در آن صورت چه احساسی به شما دست خواهد داد و چطور به جمع آوری آن جواهر و صید آن مروارید خواهید رفت؟

خداوند مروارید بی نظیر و و گوهری شب چراغ در مسیر زندگی ما انسان ها قرار داده که همان ولایت است، دوست داشتن و ملازمت کردن با امام و ولی معصوم زمانمان می تواند ما به سعادت و آسایش حقیقی برساند، هیچ به این فکر بودید؟!

بله اتفاقا ما در همین زیارت جامعه هم هر روز می خوانیم

واللازم لکم لاحق و المقصر فی حقکم زاهق...

هر کس همراه و ملازم شما شد به حق رسید و هر کسی کوتاهی کرد نابود شد.

و یا می فرماید:

هر کس به شما متمسک شود، رستگار می گردد و هر کس به شما پناه آورد امنیت می یابد.

یا این جمله که:

به دوستی و موالات شما اعمال واجب مورد قبول قرار می گیرد.

و یا در فراز دیگری می فرماید:

هر کس از شما تبعیت کند بهشت جایگاه اوست و هر کس با شما مخالفت نماید دوزخ جایگاه اوست.

در واقع بدون ولایت آن حضرات -ائمه معصومین(ع)- نه تنها ما به بهشت دست پیدا نمی کنیم بلکه مبتلا به دوزخ نیز می شویم، یعنی آنها یگانه راه نجات هستند.

و اما من داشتم به نکته دیگری فکر می کردم و آن اینکه چطور شد که تعدادی سنگ قیمتی آن قدر حواس ما را به خود مشغول کرد که ما فراموش کردیم که با چه هدفی قدم در این سفر نهاده ایم و انگیزه و مقصود ما چه بود؟

در واقع در زندگی روزانه ما هم همیشه مسائلی پیش می آید که ما را از ارزش های واقعی زندگی دور کرده و هدف اصلی را از ذهن ما دور می کند.

واقعاًُ این چند قطعه سنگ هر قدر هم که قیمتی باشند اما آیا ارزش آن را داشتند که ساعت ها یا د و نام مولایمان را از ذهن ما پاک کرده و ما را از فکر آن بزرگوار غافل کنند؟!

حالا تازه ما از آن لحظه که فهمیدیم آن سنگها قیمتی هستند، چه آه و حسرت که نخوردیم که مثلاً کاش سنگ های بیشتری جمع می کردیم.

واین در حالی است که برای جمع کردن سنگ های بیشتر هنوز وقت باقی است، اما برای رسیدن به دُرّ و گوهرهای حقیقی، طول زندگی ما بسیار کوتاه و فرصت های ما ناچیزند و اگر ما در همین مدت اندک عمر خود به ائمه اطهار (ع) نپیوندیم، در قیامت هرگز آه و حسرت و افسوس ما پایان نخواهد پذیرفت و جبران نخواهد شد و ما امروز نمونه ای از این اندوه را تجربه کردیم.

- من که واقعاً از خودم بدم می آمد و افسوس خوردم که چرا این قدر سریع گوهر یاد و نام امام را به چند سنگ قیمتی فروختم.

- من که تصمیم گرفته ام سنگ های خودم را به همین مرکز تحقیقات زمین شناسی هدیه کنم شما را نمی دانم ...

کاروانیان سر در کریبان تفکر فرو برده و در صحرای بی انتها قدم بر می دارند و به سفر خود ادامه می دهند؛ سفری در زمان...


کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.