نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهل منزل تا میقات

با کاروان نور

منزل بیستم

ساعت هاست که آفتاب دمیده است و کاروانیان همچنان بر سرسجاده های خود نشسته اند ، عده ای به ذکر و دعا مشغولند و تعدادی نیز خسته از شب زنده داری شبانه به خواب فرو رفته اند.



من نیز نماز استغاثه به امام عصر(عج) و دعای بعد از آن را خوانده از مولا و صاحب و تنها پناهگاهم خواسته ام در این لحظات سخت یادمان کند ، راهی پیش پایمان بگذارد، به مجروحمان شفای عاجل و کامل عنایت فرماید و یا لااقل راه علاج و درمانی یا هر چیز که ما را به روزهای خوش گذشته باز گرداند روزهایی که همــدل و همفکردوش در دوش هم شاهراه عشق را پیموده و تا میعادگاه محبوب سفر می کردیم ...

زمان به کندی می گذرد ، همسفرانمان یک به یک از جای بر می خیزند. اولین کلامی که بر زبان آنها جاری می شود سؤال از وضع و حال بیمار است .

  • ظاهرا که آرام خوابیده.

  • یعنی تا صبح مشکلی نداشته؟ دردی؟ تبی؟ نکنه بی هوش شده باشه.

  • اما اینکه نبضش می زنه ، بدنش کاملاً سرده.

  • مرده.

صدای فریاد و شیون کاروانیان به آسمان می رود.

ساعت هاست که برانکارد حامل مجروح را به سمت آبادی برده اند و خبری از آنها نرسیده است صدای شیون و ناله لحظه ای قطع نمی شود و مدام با ضجه می پرسند چرا ؟

  • کاش لااقل به قطع پا رضایت می دادند شاید زنده می موند.

  • معلوم نیست چون ماری که اونو نیش زده بود از خطرناکترین انواع مارها بود که سم آن به سرعت عمل می کند قطع پا فقط یک ریسک بود.

سوال ها و چون و چراها ادامه دارد و من تسکینی برای این دل های آتش گرفته مصیبت زده جز یاد و ذکر خدا نمی یابم. اکنون یک بار دیگر کاروانیان دور هم جمع شده اند و با یکدیگر گفتگو می کنند. جای دوست و همسفرمان در بین ما خالی است، رفتن او نه تنها موجب اندوه و غم شد بلکه موجی از اندیشه های متفاوت را در ذهن دیگر همسفرانمان ایجاد کرد که هر یک به نوعی آثار آن را بروز داده اند و می دهند. یکی از همراهانمان با لحنی غم انگیز و آهنگی معترضانه چنین می گوید:

  • من هرچه به جریان دیشب فکر می کنم و به آن چیزهایی که در این یکی دو روز بر ما گذشته، هیچ جور دلم آرام نمی گیرد و نمی توانم خودم را قانع کنم و نمی توانم سؤال هایی را که برایم پیش آمده نادیده بگیرم و نمی توانم آنچه رخ داده به روی خود نیاورم و به آن فکر نکنم.

    بغض راه گلویش را می بندد و سیلاب اشک امانش نمی دهد میان هق هق گریه تنها می تواند بگوید چرا؟

    - او حق دارد. اینجا یک حقیقت انکار ناپذیر وجود دارد. یک سؤال که معلوم نیست جوابی داشته باشد.

من می پرسم چه سوالی؟ اما او سکوت می کند و دیگر سخن نمی گوید. یکی از همراهانمان می گوید:

  • مگر ما مسافر میقات امام زمانمان نبودیم ؟

  • چرا می گویید نبودیم، هنوز هم هستیم.

  • معلوم نیست!

  • معلوم نیست ؟!

  • مگر ما این سفر را به یاد او شروع نکردیم

  • بله !

  • آن هم درست در موقعیتی که بسیاری از مردم سر در گریبان خود فرو برده سرگرم زندگی عادی خود بودند ،ما رنج سفر را بر خود هموار کردیم و تا اینجا آمدیم اما پاسخ او به آن همه اشتیاق و محبت ما چه بود؟

  • مگر ما دیشب تا صبح توسل نکردیم؟ دعا و استغـاثه نداشتیم؟ آیا گریه ها و التمـاس های ما چـیزی کم داشت؟

  • دیروز از همان لحظه که حادثه پیش آمد، چشم انتظار توجه و رسیـدگی امام زمانمان را بودیم، هر آینه می گفتیم ، الان یک کمکی ، معجزه ای ، چاره ای ، نمی دانم چیزی که اوضاع را عوض کند پیش می آید .

  • حضور و اثر خاصیتی از ایشان... مرا به خاطر صراحت لهجه و جسارتم ببخشید اما این سوال هست، حتی اگر کسی آن را به زبان نیاورد.

    حرف ها و گلایه ها و اشک ها و افسوس ها ادامه دارد و بعضی نیز بی هیچ توضیح و کلامی بی صدا کناره می گیرند و از جمع دور می شوند و من احساس می کنم حتی برای ما که شکوه و گلایه ای نداریم و معترض نیستیم حداقل از روی کنجکاوی این سوال هست که چرا این حادثه پیش آمد، و علیرغم همه توسلات ما، آنطور تلخ و اسفبار تمام شد.

    به هر حال امروز به یاد دوست و همسفر فقیدمان در این بیابان گرد هم حلقه زده ایم و به فاتحه خوانی و طلب استغفار برای آن مرحوم نشسته ایم . یکی از همسفرانمان درخواست میکند که اجازه بدهـیم او دقایقی وقت حاضرین را بگیرد و چند کلمه ای صحبت کند او سخنان خود را با لحنی حزن آلود آغاز کرد و رفته رفته آهنگی کوبنده به خود گرفت:

    - حادثه ای که اتفاق افتاد بسیار تلخ بود اما از آن تلخ تر حرف هایی بود که در پی آن زده شد و رفتارها و برخوردها و تصمیم هایی که گرفته شد .

    من تصور می کردم آنچه تحمل ناپذیر و توانفرساست مصیبت از دست دادن یک همراه و همسفر همدل، آن هم در حادثه ای تاسف بار است، اما وقایعی که بعد از آن پیش آمد به مراتب تلخ تر و اسفبار تر بود به حدی که حادثه قبلی را تحت الشعاع قرار داده، حداقل در ذهن من کم رنگ نمود. جریانی تلخ که زبان من از شرح آن قاصر است . عده ای حرمـت رابطه پدر و فرزندی را نادیده گرفته ، حق پدر را پاس نداشتند، و زبان به سخنان ناروا گـشودند. عده ای هم پیـمان شکسـتند و سفر خود را ناتمام گذاشتند ، شاید اگر کمی صبر می کردند به حقیقت پی برده و گامی در معرفت برداشته بودند.

و شاید هم مصلحت این بود که این افراد بروند و نمانند .

چرا تصور کردیم که پدر دلسوز باید هر چه فرزند می خواهد به او بدهد ، و مدام در پی شاد کردن او باشد چرا تصور ما از مهربانی ، بی دریغ بخشیدن و مدام دادن است؟

چرا به خود اجـازه می دهـیم به خاطر هر رنج مختصری ساحت مقدس مولا و پدر مهربانمان را مورد بی مهری قرار دهیم .

پدر مهربان کی تعهد کرده که جعبه آرزوها باشد، پس حساب تربیت پدرانه چه می شود مصلـحت اندیشی او کجاست ، امتحان و آزمایش به کجا می رود؟

او نفسی تازه می کند و ادامه می دهد: باید اعتراف کنم در زمینه معرفت امام، ما امتحان سختی را پس دادیم و خیلی زود قافیه را باختیم به جهل و حق ناسپاسی خود صحه نهادیم . قدم هایی که ما در معرفت او برداشته ایم بسیار حقیر و ناچیز است آن قدر که در گذر یک امتحان ساده هم، کـم آورده و وا می مانیم.

ما راه دور و درازی تا شناخت حقیقی در پیش داریم، تازه اگر مرد این راه باشیم. این را هم اذعان دارم که ما تنها کسانی نیستیم که به این محک آزموده شده ایم پیروان انبیاء پیشین هم این سیرها را پیش از ما پیموده اند . آنها هم مثل ما تا وقتی که صحبت از مسیر صاف و بی دردسر بود، همه رهرو و مرید بی چون و چرا، بودند اما به محض اینکه راه، ناهموار می گشت و حق، باب میل و سلیقه افراد نبود رها کردن ها و رفتن ها آغاز می شد. چرا به محض اینکه این حادثه پیش آمد و اوضاع بر خلاف میل و توقع ما پیش رفت کم لطف شده و بی مهری کردیم؟ چرا به فکرمان نرسید که لیاقت های ما در بوته امتحان گذاشته شده و اینکه چقدر و تا کجا مرد راه هستیم .

خوشبختانه زیارت جامعه را تا امروز چندین بار خوانده ایم ، آیا به یادتان هست در کجای آن از آزمایش و امتحان سخن به میان آمد؟

    یکی از همسفران پاسخ می دهد: آنجا که می فرماید "و الباب المبتلی به الناس من اتاکم نجی و من لم یأتکم هلک" یعنی شما آن دری هستید که مردم به وسیله آن امتحان می شوند. و هر کس از این در وارد شود نجات پیدا می کند و هر کس از این در وارد نشود هلاک گردد .

بله تاکـید کرده: " ما، بـاب و دری هسـتیم که محک ابتلا و امتحان مردم می باشیم.”

ما در آیات قرآن کریم هم مواردی را داریم که به باب و در، اشاره شده، از جمله آیه ۱۹۰ سوره بقره که می فرماید : "بر و نیکی آن نیست که از پشت دیوار به خانه بروید بلکه نیکی آن است که تقوا پیشه کنید و از درها وارد خانه شوید.” در مورد این آیه امیرالمؤمنین (ع) فرموده اند : "ما آن دری هستیم که خداوند امر فرموده مردم از در وارد شوند، ما در خداوند و نیز در خانه ای هستیم که باید وارد آن شد، هر کس با ما بیعت نماید و به ولایت ما اقرار نماید از در وارد خانه شده است و هر کس با ما مخالفت نماید و غیر ما را فضیلت دهد بر ما، مثل آن است که از پشت بام وارد خانه شده.

- و باز در همین سوره آیه ۵۸ هم اشاره شده که می فرماید: به یاد آورید آنگاه که گفتیم داخل این قریه شوید و هر چه می خواهید بدون رنج و زحمت بخورید (لیکن از آن در سجده کنان وارد شوید و بگویید خدایا ما را ببخش تا ما هم از خطایای شما درگذریم و به زودی خداوند بر نواب ثواب نیکوکاران می افزاید. در روایات ذیل این آیه از امام باقر (ع) روایت شده که باب حطه ما اهل بیت (ع) هستیم و البته نفرموده اند که اگر از این درها وارد شوید برای شما بهتر است بلکه تاکیـد کرده اند در دیگری وجود ندارد، اگر از جای دیگر وارد شوید نه تنها نجات پیدا نمی کنید بلکه گرفتار عذاب می شوید. و تاکید می کند شما به این مسئله یعنی ولایت اهل بیت امتحان می شوید و مورد ابتلا قرار می گیرید. باب "مبتلی به الناس" یعنی دری که خواه ناخواه گذر همه انسان ها به آن می افتد و به آن مبتلا می شوند. درمعنی "بلا" هم گفته اند یعنی کهنه شدن و یعنی آن قدر فرد مورد امتحان قرار می گیرد که کهنه کار و آزموده بشود.

و باز در سوره عنکبوت آیه ۶۱ آمده "آیا مردم پنداشتند که همین قدر که بگویند ایمان آوردیم کافی است؟ و رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟"

این امتحانی که خداوند اشاره می کند، همان تسلیم شدن یا نشدن به امر امام زمان (ع) است، در واقع موضوع امتحان مردم، ائمه اطهار(ع) هستند. در روایتی هم از امام رضا (ع) نقل شده که فرموده اند: این امتحان در مورد دین مردم است و مردم امتحان می شوند چنانکه طلا امتحان می شود و خالص و پاک می شوند همچنانکه طلا پاک می شود (تفسیر نورالثقلین ج۴ ص۱۴۸)

و در مورد ما هم صرف گفتن اینکه شـیعه امام زمان (ع) هستـیم کفایت نمـی کند بلکه مورد امتحان قرار خواهیم گرفت .

و یا همین نکته که از روز نخست مدام تکرار می کنیم "بابی انتم وامی و نفسی و اهلی و مالی و اسری"، پدر و مادر و جان و فرزندان و مال و اموال من فدای شما باد ، یا اینکه می گوییم "نصرتی معده لکم"یاری من برای شما آماده اسـت و امثال این عبـارات ... در واقع آمادگـی خودمان را برای وارد شدن به این امتحانات و فتنه ها و ابتلائات اظهار کرده ایم و باید بدانیم که ما مکرر در مورد اطاعت و فرمانبرداری از ائمه و اتصال به آنها مورد آزمایش قرار خواهیم گرفت. و آنچه این روزها برای ما کاروانیان پیش آمده در واقع یکی از همین امتحان ها بود. و به تردید افتادن ما، قهر کردن ما و اعتراضمان به اینکه چرا در این قضیه امـام (ع) به سلیـقه و میل ما عمل نکرد می تواند همان رد شدن در امتحان باشد. و من معتقدم که ما باید از درگاه خداوند از محضر مولا امام زمانمان طلب بخشش و مغفرت کنیم و بخواهیم که قصور و تقصیر ها را بر ما ببخشایند و آن معرفت و شناختی که لازمه پیمودن چنین راه پر خطری است را به ما عطا بفرمایند تا در مسیر راه نلغزیم و به مخاطره نیفتیم .

امروز کاروانیان منزلگاه دیگری را پشت سر نهادند در حالی که با دو اندوه بزرگ، یکی از دست دادن همسفر و همراهی صمیمی، و دیگری مبتلا شدن به امتحانی عظیم، همچون راضی شدن و تسلیم به امر و رضای مولا مواجه شده بودند.

و اینک آنها که مانده اند باز دوباره راه سفر در پیش گرفته اند سفری در زمان .

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.