نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهل منزل تا میقات

با کاروان نور

منزل بیست و یکم

هـمراه با اولیـن شـعاع های خورشــید، کاروان آهنگ حرکـت نموده و راه خود را در بـیابان پیش می گیرد کاروانیان پای برریگ های نرم بیابان گذارده و از لابه لای بوته های نیمه خشک عبور می کنند. در یک لحظه خورشید زیر ابر پنهان شده و جهان در هاله ای از مه و دود سرخ رنگ، فرو می رود.



صداهایی گنگ و رمز آلود و سایه های مبهم از دور به نظر می رسد.

هیاهو ، کشمکش ، فریاد و تازیانه و صدای کشیدن زنجیرهای سنگین بر زمین، همسفران را متحیر نموده. رفته رفته صدا بلندتر شده و قامت مردی زشت رو که در غل و زنجیر گرفتار است از دور دیده می شود ، با گرزهای آتشین بر سرش می کوبند، او می نالد و فریاد می کشد آبم دهید. عطش، آبم دهید ، کسی که همراه اوست نهیب می زند: نه! کسی به این ملعون آب ندهد. تازیانه دیگری بر سرش فرود می آید و فریاد می کشد بگو، ای سندی ابن شاهک، بگو ای ملعون،

  • اما من بیش از هزار بار همه چیز را گفته ام . من زندان بان دولت او بودم و هر چه کردم به فرمان او بود . هارون، خود می دید که موسی بن جعفر (ع) مردی عابد و سرگرم درس و بحث است. اما مدام از شیعیان در وحشت به سر می برد و نگران بود مبادا اینان قیام کرده و حکومت او را از چنگش در آورند. او روزی در مدینه به کنار قبر پیامبر (ص) رفت با ظاهری مزورانه به قبر مطهر آن حضرت رو نموده و گفت : ای رسول خدا (ص) من از تصمیمی که گرفته ام پوزش می طلبم. زیرا می خواهم موسی بن جعفر را بازداشت و زندانی کنم. آخر می ترسم او درمیان امت، ایجاد تفرقه و اختلاف نماید و موجب جنگ و خونریزی شود.

    سندی ابن شاهک، ساکت شد. گرز آتشینی بر سرش فرود می آوردند و فریاد میزدند: بگو چه بر سر پیامبر (ص) آوردید .

- آبم بدهید، آب

  • به چون تویی نباید آب داد.

    با گرز ضربه ای بر او فرود آورد .

  • ادامه بده ! بگو

  • فردای آن روز موسی بن جعفر در حالی که نماز می خواند او را گرفته و کشیدند و به خشونت از مسجد خارج ساخته و با خود بردند. آن بزرگوار در آخرین لحظات رو به قبر جد خود نمود و فرمود : یا رسول الله (ص) به تو شکایت می کنم از آنچه بدکرداران امت، با اهل بیت تو می کنند.

هارون، در حالی که مدام نا سزا می گفت، امر کرد امام را به بصره نزد حاکم خود فرستاد. او ده سال، امام را در زندان های بصره زندانی کرده بود. هارون هر روز از روزنه بام به حضرت می نگریست و می دید که او جز به نماز و عبادت به چیز دیگری توجهی ندارد، لیکن صلاح حکومت خود را در این دید که آن حضرت را زندانی نگه دارد.

سندی ابن شاهک لحظه ای لب فرو بست. که ناگاه ضربه ای دیگر بر سرش فرود آمد،

  • بگو از جنایات خودت از آنچه بر امام روا داشتی، سخن بگو.

  • فرمان هارون بود. او خود مرا طلبید و خرماهای زهر آلود را به من داد. و گفت : مواظب باش موسی بن جعفر(ع) به هر ترتیبی که شده حتما این خرما ها را بخورد. من خرماها را به نزد امام بردم ، آن حضرت دست به آسمان بلند کرده و فرمود: پرورگارا تو می دانی اگر پیش از این طعامی آلوده به زهر می خوردم خود بر قتل خویش کمک کرده بودم لیکن امروز در خوردن آن مجبورم. من نیز ایستاده بودم، تا آن حضرت خرماهای مسموم را حتما تناول کنند لذا مدام اصرار می کردم بیشتربخورد. حضرت دست از خوردن برداشـتند و به من فرمودند: این مقدار را که خوردم برای مقصـودی که تو داری، کافیست و بیش از این نیازی نیست ...

  • چرا ساکت شدی ملعون ادامه بده .

  • و ما به گمان خود زهری به امام خورانده بودیم که در ظاهرش آثاری باقی نگذاشته و کسی از جنایت هارون مطلع نگردد.

  • هارون، بزرگان شهر را احضار کرد و به خانه ای فرستاد که موسی بن جعفر (ع) را به آنجا برده بود. من به آنها گفتم: ببینید و گواهی دهید که ما موسی بن جعفر را در خانه ای وسیع و بر فرشهای رنگین و چنین صحیح و سالم نگهداری می کنیم، اما مردم پشت سر ما سخن ها می گویند .

امام (ع) سر بلند کرده و فرمودند: اینها را راست می گوید اما او به من زهر خورانیده و فردا رنگ رخساره ام، زرد خواهد شد و پس فردا با رنج و درد بسیار از دنیا خواهم رفت.

پس از آنکه که امام شهید شد من بدن مبارک را بر پل بغداد نهادم.

مردم را به تماشای آن فرا خواندم. وای بر من از ظلمی که روا داشتم و از آتشی که برای خود افروختم و دوستی کردم با دشمنان اهل بیت.

ضربه های پی در پی، تازیانه و گرز بر سر و روی سندی ابن شاهک زندان بان و کشنده امام فرود می آمد. و آن دو فرشته عذاب، او را کشان کشان می بردند. فریاد او در فضا می پیچید: وای بر من از دوزخی که برای خود خریدم. نفرین بر من که خدمت پیشوایان آتش را با ظلم بر بهترین بندگان نمودم .

فرشتگان عذاب روح ناپاک سندی ابن شاهک را می بردند و دورمی شدند.

و کاروانیان همچنان بر زمین میخکوب مانده و چشم به پلی دوخته بودند که فرشتگان بر آن می نشستند و پیکری سبز پوش را به روی دستان تا عرش بالا می بردند.

باز، دوباره بیابان بود و دشت بی انتها و کاروانیان که سوگوار و ماتم زده با چشمانی اشکبار، به یاد مولاشان امام موسی بن جعفر جامعه کبیره را زمزمه می کردند.

"موال لکم و لاولیائکم مبغض لاعدائکم و معاد لهم سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ...

و این چنین در میان حزن و اندوه به سفر خود ادامه می دادند سفری در زمان .

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.