نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهل منزل تا میقات

با کاروان نور

منزل بیست و دوم

کاروان پیش از طلوع آفتاب، حرکت خود را آغاز نموده وهمچنان در دشت و صحرا پیش می رود و در حالی که کاروانیان از اینجا دورنمای یک آبادی و گنـبد آبی رنگ مسـجد آن را می بینند، به یکدیگر می گویند انشاءالله نماز ظهر را در مسجد روستا می خوانیم و مجدداً حرکت خود را ادامه خواهیم داد.



صدای هماهنگ پای کاروانیان بر ریگهای بیابان، و طنین زمزمه ی زیارت جامعه به هم آمیخته، بالاخره کاروان به روستایی آباد و سرسبز و خرم رسید و در میان استقبال روستائیان در حسینیه آنجا اطراق نمود. مردم به شنـیدن نام مبارک امـام عصـر (عج) موجی از احـساسات معـنوی در وجودشـان پدیـد آمده با شور و شوق به پذیرایی از میهمانان آن حـضرت پرداخته اند. گروهی سـؤالات خود را مطرح می کننـد. عده ای به اظهار نظرات خود می پردازند. بازار بحث و گفتگو همچنان گرم است. روستائیان پیشنهاد می کنند که کاروانیان برای تنوع، گشتی در روستا زده و حال و هوایی عوض کنند.

همسفران ما ساعتـی را برای حرکت کاروان مشخص کرده و موقتاً از یکدیگر جدا شده و به سیر و سیاحت می پردازند. روسـتا، قدیمی و بزرگ بوده و مکان های زیادی برای تماشا و تفریح دارد. عده ای به سراغ کاروانسرای باستانی رفته، گروهی دیگر منازل بافت قدیمی روستا را مورد بازدید قرار می دهند و ...

بعد از مدت ها صحرانوردی، فرصتی را به تفریح و تفرج اختصاص دادن برای همه ما لازم و مفید بود بخصوص اینکه مجالی یافته بودیم تا در جمع افرادی غیر از همسفران خودمان حضور پیدا کرده و راجع مسائل مختلف گفتگو نمائیم. به هر حال این فرصت نیز به پایان رسید.

افراد به تدریج به محل قرار باز می گشتند. تقریباً نفرات کاروان تکمیل شده. با برگشتن دو سه نفر باقی مانده نیز دیگر داشتیم خاطر جمع می شدیم که تا دقایقی دیگر به راه می افتیم، اما همراهانمان گفتند یک نفر هنوز نیامده. همراهان دوباره حالت انتظار به خود گرفته و چشم به راه دوختند، زمان به سرعت می گذشت، اما هر چه بیشتر منتظر می ماندیم، کمتر خبری از همسفرمان می گرفتیم. نگرانی ها و اظهار عقیده ها شروع شده بود :

  • شاید گرفتاریی برایش پیش آمده

  • شاید ساعت حرکت را اشتباه فهمیده

  • نکند اتفاقی برای او افتاده باشد

  • بهتر است همه در روستا پخش شده و دنبالش بگردیم

بالاخره بنا شد اسم و نشانی او را از بلندگوهای مسجد پخش کنیم تا روستائیان در یافتن او به ما کمک کنند و حتی شاید خود او متوجه شد و زودتر برگردد ...

اما زمان می گذشت اضطراب و نگرانی ما لحظه به لحظه بیشتر می شد دیگر آرام و قرار ایستادن نداشتیم. مجدد ساعتی را برای حرکت اعلام کرده و همه در روستا پخش شدیم، تا هر کسی به روش خودش از همسفر گمشده سراغی بگیرد. گوشه به گوشه روستا را جستجو کردیم، از هر کس سراغ او را گرفته. حالا دیگرهمه روستائیان با ما شروع به جستجو کرده بوده، کوچه باغ ها، کوره راهها، پشت بام ها و درون چاه ها... جایی نمانده بود که نگشته باشیم. مجددا ساعت حرکت فرا رسید و همه ی ما در حسینیه روستا جمع شدیم اما کمتر اثری از همسفر گم شده نمانده بود. چه باید می کردیم آیا می شد بدون او رفت؟ مدام از مردم می پرسیدیم آیا جای خاصی در داخل روستا وجود دارد که نشان آن را به ما نگفته باشید؟

  • داخل روستا؟ ولی شاید او از روستا خارج شده باشد

    نزدیک غروب بود ، ما همه سر پا ایستاده بودیم و با اهالی مشورت می کردیم که اگر بخواهیم خارج از روستا را جستجو نمائیم از کجا باید شروع کنیم. ناگهان از دور سر و کله همسفرمان پیدا شد از دیدن او چنان شگفت زده بر جای مانده بودم که نمی توانستم لب از لب گشوده، چیزی از او بپرسم. مات و متحیر نزدیک شدن او را در سکوت نظاره می کردیم، به محض اینکه به ما رسید پرسید : خیلی دیر کردم ؟ خیلی معطل من شدید؟ عده ای با خشم به او نگریستند عده ای هم دور از چشم بقیه پنهانی به او می خندیدند

  • کجا بودی ؟

    این صدای یکی از مسن ترهای کاروان بود که با خشم و دلخوری، همسفر جوانمان را مورد خطاب قرار می داد.

- من با یکی از اهالی رفته بودم جایی ... یعنی اون گفت بریم کسی را به تو نشان بدهم، رفته بودیم دیار سبز !

روستائیانی که دور و بر ما ایستاده بودند یک صدا گفتند : پیش مرشد یحیی؟!

- آره رفته بودم پیش مرشد یحیی. خیلی ازش تعریف می کردند، می خواستم او را از نزدیک ببینم اما فکر

نمی کردم اینقدر طول بکشه.

  • از سرا پای او شرمندگی و پشیمانی می بارید، زبانش به لکنت افتاده بود با این وصف، ما نیز تشنه شنیدن بودیم. می خواستیم بدانیم او اینهمه وقت به کجا رفته و چه می کرده است. همراه روستایی او کار او را آسان کرد .

  • با هـم رفتیــم خدمت مرشد یحیـی اون تـوی غـار، بالای کوه زنـدگی می کــنه، مردم پیــش اون می رن، مشکلاتشون رو حل می کنه و دعا می دهد از این جورکارها، به دوست شما هم یک طلسم داد.

روستائیان هم به تدریج وارد گفتگو شده هر یک اطلاعاتی راجع به مرشد یحیی می دادند !

  • اون یک درویش مستجاب الدعوه است

  • قطب است خیلی باسواده

  • شیخ است مرید، زیاد داره ، مریدان خودش را ارشاد می کنه

مسن ترهای کاروان دور همراه گمشـده را گرفته بودند و بقیه با احتیاط دورتر ایستاده بودند یکی از آنها می گوید: تو رفته بودی مرشد پیدا کنی؟ دستی با خشم بالا می رود تا بر گونه همسفر گمشده مان فرود آید، اما دست دیگری جلو آمده مانع این کار می شود.

فریادهای خشم آلود است که در حسینیه می پیچید.

- چند ساعته این همه را معطل خودت کردی رفتی تو کوه دنبال مرشد بگردی؟ تو می دونستی اون کیه؟ چیه؟ راست میگه یا دروغ میگه رفتی ازش طلسم گرفتی، هیچ می فهمی چکار کردی؟ با نهایت غضب به سمت همراه نگونبخت که حالا در میان بقیه همسفرانمان پناه گرفته خیز بر می دارد. جمعیت مانع رسیدن او به همسفر خاطی ما می شوند. بعد هم او را به کنار، به داخل حسینیه می آورند تا غضب ها فروکش کند.

من به چهارچوب در تکیه می دهم تا هم، صدای گفتگوی مسن ترها را بشنوم هم از ماجرای همراه نگونبخت خود بی خبر نمانم، همسفر گمشده کم مانده از ترس و پشیمانی قالب تهی کند ، لاجرم به یکی از دوستان شوخ طبعمان اشاره می کنم که حال و هوای او را عوض کند. گفتگو این بیرون بالا گرفته است:

  • نباید این قدر تند رفتار می کردی، داشت از ترس سکته می کرد، بی فکری کرده رفته توی کوه ها گمشده. دیر رسیده ، خطا کرده، درست! اما تو که نباید بکشیش.

  • تو متوجه نیستی من بیشتر از اون که نگران گمشدن اون توی کوچه های این روستا باشم از گمشدنش توی راه آخرت می ترسم مگه ندیدید چی می گفت؟ رفته پیش یک مرشد طلسم گرفته.

به داخل حسینیه نگاه می کنم، همسفرها با شوخی و خنده :

  • خوب، مرشد می خواستی چرا ما رو خبر نکردی؟

  • به ما می گفتی ما هم می اومدیم توی غار ؟

  • حالا از کی تا حالا مرشدا می رن توی غار ؟ اونجا چه کسی رو ارشاد می کنند؟

  • باید از کوه بالا بری یک کمی هم گم بشی تا قدر ارشاد و مرشد رو بدونی دیگه.

  • از شوخی گذشته تو چرا دنبال مرشد می گشتی؟ چه چیزی باعث شد که این راه سخت رو برای رسیدن به اون انتخاب کنی؟

همسفر گمشده ما که حالا دیگر آرام گرفته و وضع عادی پیدا کرده است ، می گوید:

- من همیشه آرزو داشته ام که مرشدی پیدا کنم و به کمک او به مراتب بالای ایمان و قرب خداوند دست پیدا نمایم، به من گفتند آنجا مردی هست که سالهای زیادی عبادت کرده و درس های زیادی خوانده. خلاصه ، حتی یک نگاه و کلام او می تواند روی مرید و شاگردش اثر بگذارد. او برای هر کس به اسم خودش یک طلسم می سازد و خاصیت این طلسم این است که شخص به توفیقیت عظیمه دست پیدا کند و به سرعت به مراحل عالی کمال الهی و قرب خداوند برسد.

  • این رشد و ارشاد که تو از آن حرف می زنی مرا به یاد زیارت جامعه کبیره می اندازد یادت هست آنجا هم این واژه اوضیح داده شده.

  • بله آنجا می گوییم "اشهد انکم الائمه الراشدون" گواهی می دهم که شما هستید پیشوایان ارشاد کننده و رشد دهنده و باز در جایی دیگر می فرماید "الی سبیله ترشدون" یعنی شما، مردم را به راه خدا ارشاد می کنید و رشد دادن شما براساس راه و روش الهی است. و باز در عبادت دیگری از همین زیارت شریفه می فرماید : "امرکم رشد" ، دستور و فرمان شما، رشد است.

  • توی قرآن هم آیات زیادی راجع به رشد داریم از جمله در داستان موسی و خضر ...

  • بهتر است اول توضیح بدهیم خود واژه رشد چه مفهومی دارد؟ تا بعد ببینیم چرا فقط ائمه می توانند مرشد باشند.

  • تا جایی که یادم هست قاموس قران واژه رشد را به معنای هدایت ، نجات ، صلاح کمال، معنی کرده بود. البته رشد مرتبه بالاتری از هدایت است.

  • در مورد کسانی که راشد هستند یعنی به رشد دسترسی پیدا کرده اند در قرآن آمده:

    ...» لکن خداوند به لطف خود مقام ایمان را محبوب شما گردانید و در دلهایتان نیکو بیاراست و کفر و فسق و معصیت را در نظر شما زشت و منفور گردانید تا در دو عالم سعادتمند گردید و اینان در حقیقت رشد یافتگان می باشند

    در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که ایمان، وجود مقدس امیر المومنین (ع) می باشد.

    (تفسیر جامع ج6 ص 465)

  • با توجه به معنی عمیق رشد چه کسی می تواند مرشد باشد و ارشاد کند و رشد را بشناسد و با راه و روش ارشاد آشنا باشد، به علاوه از ویژگی های درونی کسی که می خواهد او را ارشاد کند نیز با خبر باشد، حالا به نظر شما چه کسی به غیر اِِئمه اطهار (ع) و در عصر ما امام زمان (عج) صلاحیت چنین مقامی را دارد؟

  • به نظر من همین جمله که می فرماید "امرکم رشد"، »فرمان شما رشد است« گویای این نکته می باشد که با اطاعت از فرمان و قرار گرفتن در مسیر رضایت امام زمان (عج) می شود به رشد دست پیدا کرد، به عکس و "ضل من فارقکم" ، »هر کس از شما دور گردد گمراه می شود«، دوری و انکار ائمه اطهار مقایر با پیمودن راه رشد است. اتفاقا من در یکی از توقیعات مربوط به امام زمان می خواندم که ایشان فرمودند:»... هر کدام از شما باید کاری انجام دهد که او را به محبت و مهر ما نزدیک نموده و از کارهایی که خوشایندمان نیست و موجب خشممان می گردد پرهیز بنماید«

    و در ادامه می فرمایند که: »خداوند راه رشد را به تو الهام نماید و با رحمت خویش توفیق عنایت فرماید.

    القطره ص 842

    در واقع وقتی ما راه و روشی اتخاذ نمودیم که موجبات محبت و رضایت امام زمان (عج) را فراهم می آورد و نیز از رفتار های نا پسندی که مورد رضایت آن حضرت نبوده پرهیز نمودیم به تدریج به مرحله ای می رسیم که قابلیت ارشاد بیشتر را پیدا کرده و همانگونه که امام میفرمایند خداوند خود، رشد را به ما الهام خواهد نمود.

    آری، آن روز جریان گم شدن همسفرمان موجب شد که ما ساعت ها پیرامون رشد و مرشد با یکدیگر سخن بگوییم لاجرم شب را در همان حسینیه، اقامت کردیم، صبح هنگامیکه کنار رود زیبای روستا با اهالی وداع می کردیم من، همراه گمشده مان را می نگریستم که دور از چشم دیگران طلسم خود را به داخل آب انداخت و گذشت...

    روزی گذشت و ما منزلگاه دیگری را پشت سر نهاده و سفر خویش را از سر گرفتیم. سفری در زمان.

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.