نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهل منزل تا میقات

با کاروان نور

منزل بیست و چهارم

  • تصور کنید الان ناگهان جبریل نازل شده بگوید اقرا باسم ربک و پیامبر (ص) از شنیدن این خبر ناگهانی حتما تکان خورده و حیرت کرده اند.

  • حتی نوشته اند که حضرت بعد از این واقعه بیمار هم شدند.



  • البته نمی شود گفت که پیامبر (ص) جا خورده، وحشت کرده باشند چون ایشان از قبل، از رسالت خود مطلع بودند. در واقع روز بعثت، تنها یک اعلان رسمی بود نه آغاز پیامبری.

  • اما در تفاسیر، مخصوصاٌ ذیل همین آیه ی "اقرأ باسم ربک" آمده که حضرت، همراه حضرت خدیجه (س) رفتند و با برخی از علمای یهودی و مسیحی مشورت کردند و آنها بر اساس آنچه در کتب خودشان خوانده بودند، پیامبری ایشان را تأیید کردند.

  • اما من خوانده ام که قضیه پیامبر شدن حضرت محمد (ص) به حدی در بین قریش معروف بوده که قبل از آن حضرت، خیلی از زنان، طالب ازدواج با حضرت عبدالله پدر ایشان بوده اند.

  • درست است، داسـتان بحیرا، راهـب مسیحـی را هم حتما شنیده اید، پیـامبر (ص) در عصر جاهلیت همراه عموی خود عبدالمطلب به یک سفر تجارتی رفته بودند و در راه، توقفی در یک دیر و صومعه داشتند و آن راهب از روی علائمی که در کتب آسمانی قبل دیده بوده به راحتی پیامبر (ص) را شناخته و به دیگران هم اطلاع داده بود.

  • قضیه پیامبر بودن حضرت محمد (ص) را همه ی هستی از قبل می دانستند، حتی حیوانات.

  • من یک حکایت شنیدنی در این باره خوانده ام. آمده که یک روز پیامبر (ص) در بین اصحاب نشسته بودند، چوپانی با حال پریشان وارد شد و گفت: من در کنار گوسفندانم بودم که گرگی آمد و گوسفندی را برداشت، ولی من آن را پس گرفتم. او چهار بار این عمل را تکرار کرد و من مانع شدم، ناگهان دیدم او بر زمین نشست و به زبان فصیح گفت: حیا نمی کنی بین من و روزیم مانع می شوی؟ مگر من نیاز به غذا ندارم؟

  • من با خود گفتم، عجب است، که یک گرگ به زبان آدمیان سخن می گوید.

    گرگ گفت: می خواهی تو را از مطلب عجیب تری باخبر کنم؟ و آن این است که یهود با اینکه می بیند که پیامبر (ص) از اخبار گذشته و آینده خبر می دهد و در کتب آسمانی آمده که او از همه راستگوتر است، او را انکار می کنند با آنکه او شفای همه ی دردهای آنهاست. وای بر تو ای چوپان، تو هم به او ایمان بیاور تا از عذاب الهی ایمن گردی. من گفتم: من از اینکه تو را از گرفتن روزیت منع کردم شرمنده ام، هر چقدر می خواهی از این گوسفندان ببر. گرگ گفت : خدا را شکر که تو لااقل ایمان آورده، تسلیم امر خدا می شوی، چون عده ای هستند که با وجود آنکه قدرت خداوند و فضـائل و کرامـات و شجاعت پیامبر (ص) و برادرش علی (ع) را می بینند باز هم دستور پیامبر (ص) را در مورد ولایت علی (ع) و دشمنی با دشمنانش زیر پا می نهند، و به او ظلم می کنند. من به گرگ گفتم واقعا این جریان واقع می شود؟ او گفت: بله، حتی بدتر. او و فرزندانش را می کشند و خداوند به ما مأموریت می دهد در دوزخ اینها را پاره پاره کنیم.

من گفتم : اگر من چوپان گوسفندان مردم نبودم می رفتم تا محمد (ص) را ببینم. گرگ گفت: ای بنده ی خدا من خود، آنها را برای تو محافظت می کنم تا تو برگردی. من گفتم: به تو می شود اعتماد کرد؟

گرگ پاسخ داد: چه طور اطمینان نداری؟ مگر من به محمد (ص) و علی (ع) ایمان ندارم؟

من گوسفندانم را به او سپردم و به نزد شما آمده ام. وقتی سخنان چوپان به پایان رسید عده ای قبول کردند. عده ای هم انکار کردند. پیامبر (ص) فرمـود: بهـتر است همراه چوپان برویم و گرگ را از نزدیک ببینیم. به این ترتیب پیامبر (ص) همراه عده ای از مردم به سراغ گله گوسفندان رفتند و گرگ را دیدند که به چوپانی مشغول است. گرگ، پیامبر (ص) را از این مردم شـناخت و به او نزدیک شده، به نشانه ادب گونه خود را زمین گذاشت و سپس به سراغ علی (ع) رفت. او را هم در بین مردم شناخت و گونه خود بر زمین گذاشته و به او سلام کرد . (التطراه ج۱ ص ۱۱۸)

حالا چطور می شود گفـت که خودشـان از پیامبر شدن خود خبر نداشتند و به کمک دیگران از این مسئله اطمینان پیدا کرده اند.

  • اما من در کتابهایی مخصوصا در تفسیر سوره مدثر خواندم که پیامبر (ص) روز بعثت، وقتی به نزد حضرت خدیجه (س) برگشتند حالت بیماری داشتند و لذا به حضرت خدیجه فرموده اند که مرا بپوشان و ایشان را با جامه ای پوشاند.

  • درست است که پیامبر (ص) بعد از اولین تجربه به نزول وحی حالت بیماری پیدا کردند، اما این ابدا به ترسیدن و غافلگیر شدن ارتباطی نداشته، بلکه بسیار طبیعی به نظر می رسد که پیامبر (ص) جبرئیل را با آن هیبت و عظمتی که در روایات آمده دیدند و بر اثر سنگینی فشار و تاثیر وحی به عنوان یک پدیده ملکوتی بر چشم ضعیف پیامبر(ص) بدن آن بزرگوار دچار ضعف و رنجش شده نیاز به استراحت پیدا کرده باشد.

من پیشنهاد می کنم زیـارت نامه پیامـبر (ص) را در این غـار به یاد غار حرا بخوانیم، بعد از خواندن زیارتنـامه پیامـبر (ص) بزرگـوار اسـلام و ادای نماز مخصوص آن، غار را ترک گفته و به سمت امامزاده حرکت نمودیم.

اکنون، ما بر فراز کوه در آستانه امامزداه ای، یعنی مزار یکی از نوادگان با فضیلت پیامبر (ص) ایستاده ایم. با خود می گوییم ای کاش چنین روزی را در مدینه در کنار آرامگاه حضرت خاتم النبیین، محمد مصطفی (ص) که جهان به یمن وجود او خلق گشته، بسر می بردیم، اما اینک به شوق دیدار او این سلاله بزرگوارش را زیارت می کنیم.

باشد که با دستی پر به سفر خود ادامه دهیم ، سفری در زمان.

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.