نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهل منزل تا میقات

با کاروان نور

منزل بیست و هفتم

کاروان روز دیگری را آغاز کرده و در راه، منزلگاه تازه ای را در پیش گرفته است.

کاروانیان در کوچه باغی ناهموار، به قصد رسیدن به جاده اصلی راه می پیمایند.

مسیر شیب تند و راهی پر از سنگلاخ بوده هرآن، خطر سقوط، افراد را تحدید می کند.



پساب باغستانهای آبیاری شده، تمام کوچه را خیس و گل آلود نموده. افراد با هر قدمی در انبوهی از گل و لای فرو رفته و گاه پاهایشان روی سنگ های خیس سر می خورد. به ناچار با احتیاط قدم بر میدارند. عده ای کلافه شده و اعتراض می کنند:

  • چرا از این راه آمدیم؟ حد اقل یک مسیر هموار را انتخاب می کردیم.

  • صبور باش، این همه مدت توی جاده صاف حرکت می کردیم، فقط این قسمت ناهمواره.

  • اصلا کاش از داخل روستاها حرکت می کردیم.

  • کاش صبر می کردیم کوچه کمی خشک شود.

    به هر سختی و مشقتی شده، کوچه باغ ناهموار را پشت سر نهاده، به جاده اصلی می رسیم. به محض ورود از آنچه می بینیم غرق حیرت می شویم. فرد کهن سالی روی تخته سنگی کنار جاده نشسته و چشم به دوردست ها دوخته و دعای عهد را زیر لب زمزمه می کند. از یکدیگر می پرسیم: آدمی به این سن و سال چطور به اینجا آمده؟

    او با دیدن ما بی معطلی حرکتی به خود داده و پیکر نحیف خود را با مشقت از جا بلند می کند. و با لبخندی که بر لب دارد در حالی که به سختی قدم بر میدارد بسویمان می آید. به نظر میرسد علاوه بر بار کهولت، ناچار، باید سنگینی توبره ای که همراه دارد را نیز تحمل کند. با آنچنان مهر و محبتی به ما نگاه میکند که گویی هزاران سال است با ما آشنا بوده و تک تکمان را می شناسد. بازوانش را می گشیاد و سلام میکند ما نیز بی اختیار به شوق آمده همچون خویشاوندان قدیمی با یکدیگر احوالپرسی می کنیم.

    او می پرسد: شما مسافران میقات هستید؟

  • بله اما شما کنار این جاده چه می کنید؟

  • از راه میانبر آمده اید؟

    او با دستان لرزانش گره توبره اش را گشوده و از داخل آن مشتی تنقلات بیرون آورده و در دستانمان میریزد. و در همان حال میگوید: از همان راهی آمده ام که الآن شما می آمدید.

  • ولی چطور ممکن است شما از این راه...

    حرف ما را قطع میکند و می گوید:

    در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مقیلان غم مخور

    با لبخند ادامه می دهد: کار امروز و دیروز نیست. هفتاد سال است که جمعه ها اینجا می آیم و در کنار جاده به انتظار آقایم می نشینم. هفتاد سال!

    وقتی کم سن و سال بودم همراه پدر و مادرم و حالا سالهاست که تنها می آیم و چشم به انتهای جاده می دوزم. شاید جمعه ای آن سوار از دور بیاید...

    و این جمله ی آخر او میان هق هق گریه اش گم می شود. اشک بر گونه هایش جاری شده، ما هم بی اختیار با او گریه می کنیم.

  • هفتاد سال است که چشم به این جاده دوخته ام جمعه ای نبوده که نیایم. مگر اینکه مریض بوده باشم. همیشه دعای عهدم را همینجا خوانده ام. مادر و پدرم هم هشتاد سال کنار این جاده آمدند و عاقبت چشم انتظار، مردند.

    اشک های این پیر کهن سال که عطر و بوی مولایمان را میدهد، کاروانیان را منقلب کرده. و همه گریه می کنند.

    یکی از همراهانمان میگوید ای کاش ما با گناهانمان فرج مولایمان را به تاخیر نمی انداختیم و شما را از رسیدن به آرزویتان محروم نمی کردیم.

  • فرزندم دست خداوند بالای دست ها و اراده او فوق همه چیز است. وقتی امر فرج امضا شود نه چیزی در آن تاخیر می اندازد و نه تعجیل. گناهان ما تنها موجب محرومیت خودمان از دیدار میشود.

    همه در اطراف او حلقه زده و کتاب دعایمان را می گشاییم. ما امروز دعای عهد را کنار جاده خوانده و با زیارت روز جمعه به مولایمان سلام می کنیم ... هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک والفرج فیه للمومنین علی یدیک...

    صدای گریه ی او اوج می گیرد و من بی اختیار می گویم ناامید نباشید. شاید امروز همان جمعه مو عود باشد.

  • نا امید نیستم اما دلتنگم. دلتنگ، عمرم به آخر رسیده. ای کاش خبری، نشانه ای ...

    و افراد دوباره می گریند و ما نیز از پی پرده امواج اشک، خود را می بینیم که در مجلس امام صادق (ع) نشسته، جمعیت دور تا دور آن حضرت را احاطه کرده اند. و سوالات خود را می پرسند. در همین وقت پیرمردی خمیده قامت عصا زنان وارد می گردد.

  • سلام بر تو ای فرزند رسول خدا

  • سلام خدا و رحمت و برکات او بر تو باد

  • ای فرزند رسول خدا دستت را به من بده تا آن را ببوسم

    و او دست مولایش را بوسیده و به گریه می افتد.

  • حال ای پیرمرد چرا گریه می کنی؟

    و او با همان حال گریان، پاسخ می دهد فدایت گردم، صد سال است که به پای قائم شما وفادار مانده ام. مدام می گویم همین ماه و همین سال ظهور خواهد کرد. ولی اکنون سنم بالا رفته و استخوان هایم سست گشته و مرگم نزدیک شده است. و من آنچه را دوست دارم در مورد شما نمی بینم. بلکه شما اهل بیت را کشته و آواره می یابم. و دشمنانتان گویی با بالهایشان پرواز می کنند. پس چگونه گریه نکنم.

    امام به گریه افتاده و همه ی مجلس به همراه ایشان می گریند. در همان حال می فرمایند:

  • ای پیر مرد اگر خداوند تو را زنده بگذارد تا قائم (عج) ما را ببینی در مرتبه بالایی خواهی بود. و اگر مرگ تو فرا رسد و قائم را درک نکنی روز قیامت با ثقل محمد مهشور خواهی شد. و ما هستیم آن ثقلی که فرموده من دو چیز گرانبها در بین شما باقی می گزارم پس به آن دو تمسک کنید تا هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا و عطرتم که اهل بیتم هستند.

    پیرمرد نفس راحتی کشیده و می گوید: بعد از شنیدن این خبر دیگر باکی ندارم و خاطرم آسوده شد. امام (ع) ادامه می دهد: ای پیرمرد به خدا قسم اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی می سازد تا آنکه قائم ما اهل بیت ظهور کند. توجه داشته باش که شیعیان ما در زمان غیبت او به سرگردانی مبتلا می شوند. در آن زمان خداوند اهل اخلاص را بر هدایت خویش ثابت قدم میدارد. سپس امام دعا میکند: خداوندا ایشان را بر این امر (اخلاص و پایداری ) یاری فرما.

    کتاب معرفت امام عصر ص ۲۸۵

    صدای گریه های او ما را به خود می آورد. گرچه دل کندن از کسیکه عطر و بوی مولایمان را می دهد و ما را به یاد امام زمانمان می اندازد، بس دشوار است، لکن وقت رفتن رسیده است.

    در لحظه آخر، بسته ای از توبره اش بیرون آورده و می گوید در روز موعود این شکلات ها را از طرف من بین میهمان ها پخش کنید.

    اگر توان داشتم من هم با شما می آمدم اما افسوس که جز وداع، چاره ای نیست و من تنها می توانم با قلبم شما را همراهی کنم.

    کاروان سفر خویش را از سر میگیرد، سفری در زمان.

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.