نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

چهل منزل تا میقات

با کاروان نور

آخرین منزل



کاروان آخرین روز از سفر خود را آغاز نموده است و کاروانیان شب گذشته را بی آنکه لحظه ای خواب به چشمانشان رفته باشد تا به صبح به عبادت گذرانده اند.



صبح گاهان همراه با اولین طلیعه خورشید با شور و اشتیاقی وصف ناپذیر پای بر رمل های بیابان نهاده و از میان نخلستانها عبور و به سوی میقات می شتابند، خورشید رفته رفته بالاتر آمده، تابش آفتاب شدیدتر گشته و کاروانیان در حالی که شدت گرما، کامشان را تشنه و رمقشان را گرفته، همچنان امیدوارانه به پیش می روند، پس از ساعتها راه پیمایی نشانه هایی از خانه های محقر گلی پدیدار می گردد، کاروانیان از میان کوچه پس کوچه های باریک روستایی و مردمی که سرگرم زندگی روزمره خود هستند می گذرند، به تدریج گلدسته هایی طلایی از دور نمایان می گردد و اشک شوق در چشم ها حلقه زده، خستگی از تن ها بدر رفته و گام ها هر لحظه تند تر می شود، به راستی چه رازی در این فضا نهفته است که چنین انرژی و توان مضاعف به بدن های خسته و وامانده می بخشد، مرغ روح کاروانیان بدان سو پر می کشد، حالا دیگر به میقات رسیده اند، وعده گاهی که چهل روز پیش به شوق دیدارش پای در سفر نهاده و چهل منزلگاه از دریای معرفت جامعه کبیره جرعه ها چشیده و بهره ها گرفتند تا آماده چنین روزی گردند، حالا آن روز است و همان وعده گاه.

کاروانیان در حالی که چشم به آن سو دوخته اند باز هم با گامهای تند تری به پیش می شتابند،اکنون دیگر بی هیچ مانعی در مقابل آن گنبد و بارگاه مطهر ایستاده اند، اما چه گنبدی؟! چه حریمی؟!

بغض ها در گلو شکسته و اشک ها بر گونه ها جاری می شود! زانوان سست شده و پاها از رفتن باز می ماند!

دیگر از آن گنبد و بارگاه با شکوه، آن تلالوء خیره کننده، آن رنگ طلایی درخشان، آن کبوتران مقیم حرم خبری نیست! چه گنبدی؟! چه حریمی؟! گنبد ویران! حریم هتک شده!

تلی از خاک است که بر روی هم انباشته شده، بی اختیار خود را بر روی خاک ها افکنده و آن را به کناری می زنند، سنگها و کلوخ ها را بر می چینند، تو گویی به دنبال گمگشته ای می گردند، کجاست آن ضریح متبرک؟ کجاست آن قبرهای مطهر؟ کجاست زائرانی که گرداگرد این کعبه به طواف بپردازند؟ کجاست صدای زمزمه های دعا و نیایش؟...

اینجا سامراست! خانه شخصی ارباب و مولایمان حضرت مهدی(عج)! با سرانگشتانمان خاک ها را به کناری زده، اشک دیدگان بر زمین ریخته و از خاک خیس بوی عطری ملکوتی بر می خیزد، چه عطر آشنایی، بوی نرگس!

مولایم! اینجا در همین خاک، پدر گرامیت امام حسن عسگری (ع) و مادر بزرگوارت حضرت نرجس خاتون(س) میلادت را به انتظار نشسته اند،

اینجا قدمگاه توست در آن روزی که پای به دنیا نهادی و بر این زمین سر به سجده فرود آورده و چنین ندا دردادی:

«شهادت می دهم معبودی جز خدای یگانه نیست، او بی همتاست و شریکی ندارد، جدم-محمد(ص)- فرستاده خداوند است و پدرم امیرمومنان(ع) می باشد.» سپس امامان را یکی پس از دیگری برشمردی تا به نام مبارک خود رسیدی، آنگاه به درگاه الهی عرض نمودی که:

«پروردگارا! آنچه را که به من وعده دادی برآورده ساز، کارم را به اتمام رسان، مخالفانم را نابود و مغلوب نموده، مرا بر دشمنانم پیروز فرما، و زمین را بوسیله من سرشار از انصاف و عدالت گردان»

اینجا در همین خاک بود که حکیمه خاتون(س) ترا از آغوش مادر بزرگوارت برگرفته و بر دستان پدر مهربانت امام حسن عسگری(ع) نهاد و او فرشتگان را که در سیمای پرندگانی به دیدارت آمده بودند صدا زده فرمود: «این کودک را بگیرید و از آن محافظت و مراقبت نموده و هر چهل روز یک بار نزد ما برگردانیدو تو بر بال فرشتگان بالا می رفتی و در همان حال می فرمود: تو را به خدا سپردم، به همان خدایی که مادر موسی، موسی را به او سپرد.

اشک در چشمان سوسن حلقه زده و با دلی تنگ، تلخ می گریست؛ امام به او دلداری داده و فرمودند: آرام باش فرزند تو از هیچ کس غیر از خودت شیر نخواهد نوشید زیرا شیر خوردن از غیر تو بر او حرام گردیده، بزودی نوزادت را به آغوشت باز خواهند گرداند، آنگونه که موسی را به مادرش بازگرداندند و این همان کلام خداوند است که فرمود: «سپس موسی را به مادرش باز گرداندیم تا موجب چشم روشنی و رفع اندوه او باشد

حالا دیگر از آن روزها پنج سال می گذشت و در همین خاک بود که بر بدن مطهر امام حسن عسگری(ع) که از زهر کین خلفای بنی عباس به شهادت رسیده بود نماز گزاردی و تاج پیشوایی و امامت خلق بر سر نهادی، هنوز دل نازنینت داغدار این اندوه عظیم بود که به امر الهی غیبتت آغاز گردید و ناگزیر از چشمان خلایق پنهان گردیدی...!

اینجا خانه شخصی توست هرچند دست ظلم ستم گران تاریخ -همانها که از نخستین روز اراده کرده و می کنند تا نور خدا را با دهان های ناپاکشان خاموش سازند و وارثان ناپاکشان- این خانه و بارگاه مقدس را درهم کوبیده اند، اما هنوز هم خانه توست اگرچه بر تلی از خاک؛ و هنوز فضا آکنده است از شمیم روح انگیز قیام و قعودت، رکوع و سجودت، نماز و قنوتت، تهلیل و تکبیرت.

اینجا فضا آکنده است از عطر دل انگیز حضورت و ما آمده ایم تا غم فراغت را با تو واگوییم، چون گدایانی بر در خانه ی کریمی زانو زده ایم که جدش بزرگوارش امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) در رکوع، سائلی را نگین پادشاهی از کرم بخشید، و این زبان حال ماست که «یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین».

آمده ایم تا با تو تجدید میثاق کنیم و بگوییم که هرگز پیمان نخواهیم شکست و دست از دامان تو بر نخواهیم داشت، همانگونه که در روز غدیر در محضر پیامبر (ص) شهادت دادیم که «لا نرجع عن عهد و لا ننقض المیثاق... از عهد بر نمی گردیم و پیمان نمی شکنیم».

آمده ایم تا تاکید نماییم که :«فمعکم معکم لا مع غیرکم و امنت بکم و تولیت اخرکم بما تولیت به اولکم... با شما هستیم نه با دشمنانتان و به شما ایمان داشته و ولایت آخرین شما را همانند ولایت اولینتان پذیرفته ایم! »

و امروز که یک هزار و یک صد و هفتاد و دو سال از میلادت می گذرد و تو همچنان به امر خداوند در غیبت بسر می بری، میثاق ما با تو این است که همچنان منتظر امرت بمانیم.

انتظار! انتظار تو! تو که هرگز از ما دور نبوده ای تا چشم به راه آمدنت باشیم. چه سخت است که منتظر باشیم و انتظار کسی را بکشیم که در میان ماست، در بازارهایمان رفت و آمد کرده و بر فرش هایمان پای می گذارد، چه سخت است انتظار کسی را کشیدن که هر روز و شب در محضرش حاضریم، او همه اعمالمان را می بیند و شاهد و ناظر گوشه گوشه خلوت های ماست.

چه سخت است انتظار کسی را کشیدن که نسبت به ما دلسوز تر از خود ماست، نه اندکی در حقمان احمال می کند و نه از کارمان غافل می گردد، کسی که برای تشنگی های ما آب حیات، برای گمگشتگی هایمان ستاره راهنما و برای تنهایی هایمان همدم و رفیق و برای بی کسی هایمان، پدری دلسوز است، اما او را نمی بینیم، از دیدن او محرومیم؛ نه آنکه نبینیم، می بینیم و نمی شناسیم!

چه واژه ی عمیقی است این واژه انتظار!

انتظار یعنی با تو بودن، در هوای تو نفس کشیدن، پای در جای پای نادیده تو نهادن، با خیال تو نشستن، با یاد تو برخاستن، به امید تو خفتن.

انتظار یعنی زیبا شدن، خود را برای تو آراستن، زیبنده تو بودن، برای تو پوشیدن، برای تو آموختن، برای تو زیستن، برای تو مردن.

انتظار یعنی در پی تو آمدن، از تو گرفتن، چون تو شدن.

انتظار یعنی به تو واگذاردن، یعنی هرآنچه تو می خواهی خواستن.

انتظار یعنی بوی تو گرفتن، رنگ تو شدن.

انتظار یعنی در هیاهو و ازدحام تنها تو را دیدن، با تو سخن گفتن، به تو وصل شدن، به تو وصل ماندن.

انتظار یعنی صبور بودن، انتظار یعنی راضی بودن، انتظار یعنی لب به شکوه نگشودن، چون و چرا نکردن، انتظار یعنی از خود نگفتن، انتظار یعنی خود را فراموش کردن و تنها از تو گفتن، انتظار یعنی خود را ندیدن و تنها تو را دیدن.

انتظار یعنی پروانه شدن، سوختن، سوزاندن.

انتظار یعنی فقط از تو طلب کردن.

انتظار یعنی منتظر تو بودن، چشم به راه تو ماندن.

چه گرانبهاست انتظار! چه سّر عجیبی است در انتظار! که خداوند خود نیز می فرماید «فانتظروا انی معکم من المنتظرین» پس منتظر باشید که من هم با شما در انتظارم. (یونس 20)

و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین می فرمایند : «انتظار فرج عبادت است و برترین و با ارزش ترین عمل امت من انتظار فرج از خداوند است (روزگار رهایی ج1 ص353)

امام جواد(ع)نیز فرمودند : «قائم ما مهدی(عج) است که واجب است در دوران غیبتش منتظر او باشند و در دوران ظهورش پیروی او نمایند، او سومین فرزند من است (کمال الدین و تمام النعمة،ص377)

و همچنین امام زین العابدین(ع) فرمودند: «ولی خدا، وصی دوازدهم رسول خدا(ص) و آخرین امام پس از او، غیبتی خواهد داشت که مدت آن به طول می انجامد. ای اباخالد! همانا اهل زمان غیبت او که معتقد به امامتش و در انتظار ظهورش باشند، برترین اهل هر زمان هستند، زیرا که خداوند-که یادش بلند مرتبه است- آنچنان بهره ای از عقل و فهم و معرفت به ایشان عطا کرده که غیبت در نزد آنان به منزله مشاهده است، و آنان را در آن زمان در رتبه مجاهدان شمشیرزن در رکاب رسول خدا(ص) قرار داده است.ایشان صاحبان راستین اخلاص و شیعیان برحق ما و داعیان به سوی خدا در نهان و آشکارند(بحارالانوار ج52ص122)

و عیاشی هم از حضرت امام رضا(ع) در آیه «فانتظروا انی معکم من المنتظرین» (اعراف 71)روایت کرده که فرمود: «چقدر خوب است صبر و بردباری نمودن و انتظار فرج کشیدن. آیا نمی بینید خداوند از قول هود پیغمبر(ع) حکایت نموده و می فرماید فانتظروا انی معکم من المنتظرین (تفسیر عیاشی ج2 ص20 ح25)

همچنین در روایت ابابصیر امام صادق (ع) فرمودند: «ای ابا بصیر! خوشا به حال شیعیانی که انتظار ظهور آن حضرت را می کشند و در زمان ظهورش پیروی او می نمایند. آنها دوستان خدا هستند که برای ایشان هیچ ترس و حزن و اندوهی نیست (برهان ج1 ص564 ح4)

و ما چهل روز در زیارت جامعه کبیره خواندیم و تکرار کردیم و به خاطر سپردیم که : «اشهدالله و اشهدکم انّی...مصدّق برجعتکم، منتظر لامرکم، مرتقب لدولتکم» خدای متعال را گواه می گیرم و شما را نیز که تصدیق و ایمان به رجعت شما دارم، منتظر امر شما و چشم به راه دولت حقه شما هستم.

آری اینگونه بود که کاروان نور به میقات رسید، تو گویی در کنار برکه ای انباشته از خاک غدیر دیگری برپا شد.

کاروانیان چهل روز به یاد مولا و ولی امر خود امام عصر(عج) منزل به منزل ره طی کرده و سرانجام خود را به سامرا رساندند تا او را در روز میلادش زیارت کرده و با آن بزرگوار تجدید عهد نمایند.

آمده بودند تا یک بار دیگر از طرف خود و برادرانشان به ولایت این خاندان اقرار نموده و از نو بیعت نمایند و عهد کنند که با دست و زبان و قلب و خلاصه تمام وجود آنها را یاری دهند.

آمده بودند تا برای قصور ها و تقصیرهای خود عذرخواهی و طلب مغفرت نمایند.

آمده بودند تا از مولایشان ره توشه ای از صبر و انتظار و توفیق و امید نسبت به آینده، دوری و رهایی از کسالت و یاس و ...بگیرند و با خود ببرند.

باز دوباره هنگام وداع رسیده است، کاروانیان از یکدیگر حلالیت طلبیده و برای هم دعای خیر می کنند و ناگزیر از یکدیگر جدا می گردند، نه جدایی به معنای گسستن و ترک گفتن، بلکه جدایی که برخاسته از بار سنگین مسئولیتی عظیم است.

جدا می شوند تا هر یک پیام غدیر سامراء را به شهر و دیار خود برسانند، چون چشمه بجوشند، چون رود در زمان و مکان جاری شوند، چون نور در تاریکیهای جهل و غفلت بدرخشند، چون رایحه نرگس در فضا بپراکنند و جهان را از عطری آشنا آکنده سازند، به هر سو سفر کنند و در رگ قرون و اعصار، چون خون جاری شوند تا یک پیام را به جهانیان برسانند : پیام نتظار!

و اینگونه با یکدیگر وداع گفته و سفری دیگر آغاز می کنند، سفری در زمان...



کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.