نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

سفری به درون

زبان


الان ساعت هاست که روی این سرزمین عجیب قدم بر می دارم و پیش می روم، زمین زیر پایم سرخ فام و مرطوب است، به اطرافم که نگاه می کنم همه جا پوشیده از گل و ریحان است و چشمه ساری در این میان جاریست، بی اختیار می گویم چه سرزمین آباد و باصفایی!

صدایی از زمین بر می خیزد : آری این سبزی و خرمی حاصل کلام نیکوی توست، آنچه از نیکی و صلاح که بر زبان جاری نمودی، قرآن تلاوت کردی و حدیث گفتی، ذکر و تسبیح تو، پند و نصیحت و خیرخواهی تو، همه اینجا حاضر است ...

من می گویم: چه سعادتی! خوشا بر احوال من که با زبانم چنین باغ و بستان ها پرورش داده ام.

و آن صدا دوباره بر می خیزد: نه! کمی صبر کن! این همه دسترنج تونیست!!

  • منظور تو چیست؟

  • بزودی خواهی فهمید.

من قدمی پیش می گذارم و به آن سوی این گلستان خیره می شوم، هر گوشه این سرزمین عجیب جلوه ای دارد و من راه خویش پیش گرفته همچنان جلو می روم، اکنون در دشتی خشک و بی حاصل ایستاده ام، به هر طرف می نگرم شن زاری تفتیده بی هیچ گیاه و جنبنده ای پیش رویم گسترده است، هوا به شدت گرم شده و تشنگی به سراغم آمده است، هر چه می گذرد گرما و عطش بیشتر آزارم می دهد، از شدت ضعف و ناتوانی کنار تخته سنگی می افتم و زمزمه می کنم: آب... آب...

و آن صدا دوباره در فضا می پیچد، آبی در کار نیست! تو خود این سرزمین را چنین خشک و بی حاصل ساختی، آنگاه که از ذکر و یاد خدا باز ایستادی و سرگرم غیر او شدی! نه پند و اندرزی، نه هم صحبتی و نه درس و حدیثی... و این کویر غفلتهای توست!

من به ناچار از زمین بر می خیزم و به هر زحمتی هست خود را از این برهوت غفلت بیرون می برم و از آن فاصله می گیرم...

- اما من خیلی بیش از اینها زبانم را برای گفتار حق بکار گرفته ام، قرآن ها تلاوت کرده ام، حدیث ها خوانده و درس ها گفته ام...

- آری آنچه تو کرده ای هنوز پیش روی توست درست نگاه کن!

و من نگاه می کنم، در مقابل خود باغی با درختان بلند و گلهای رنگارنگ می بینم اما برگ های درختان همه زرد و گلها همه پژمرده فرو ریخته

بی اختیار می گویم: اما چه بر سر این باغ آمده؟

و آن صدا پاسخ می دهد : آفت ریا!

آن دانه هایی که با ریا کاشتی هرگز نروئیده و پا نگرفت و آنچه پیش از این با اخلاص رویانده بودی، آن را نیز با ریا و منت چنین پژمرده ساخته و خشکاندی.

من به ناچار از این مکان غم فزا می گریزم و دور می شوم، هنوز چند قدم بیشتر نرفته ام که به محیطی نمور و تاریک می رسم با احتیاط قدم بر می دارم و همه حواس خود را جمع می کنم تا مبادا پای در جای نا مناسبی قرار داده و دچار دردسر شوم، با همه دقتی که داشته ام ناگهان پایم بر سنگی لغزیده صدایی چون رعد و برق در این سرداب نمور می پیچید، آب گندیده بدبویی بر سر و رویم می پاشد، دستانم را روی صورت خیسم می کشم و با نهایت نفرت و انزجار فریاد می کشم و به سویی می دوم.

صدا دوباره از زمین بر می خیزد: آیا از آنچه خود ساخته ای می گریزی؟! این همان مرداب کثیف و لجن آلودیست که با غیبت ها و تهمت ها و بد زبانی ها و دورغ های خود مهیا ساختی!!

من با خود زمزمه می کنم چرا چنین شد؟! ببین چگونه زبانم مرا به چنین مردابی فرو افکند!! و پاسخ می شنوم: تو! تو با من چنین نمودی! آن نخستین ایام که تو به دنیا آمده بودی، من نیز از معصومیت و پاک نهادی نصیبی داشتم، با همان آوای شیرین کودکانه ام خدا را ذکر می گفتم، اما هر چه گذشت تو مرا به وادی دروغ و فریب کشاندی و با تهمت و ریا آشنا نمودی، خوب به من نگاه کن! از آن سرزمین خرم و سرسبز جز همان باغ کوچک نمانده، بیشتر وجودم را کویر غفلت و بی خبری پوشانده، بوستان هایم را آفت ریا خشکانده و گندابهای گناه در جای جای من شکل گرفته، آیا تو نمیدانی که من بر گردن تو حقی دارم و حق زبان گرامی داشتن آن است از اینکه آلوده به فحش شود و عادت دادن آن به نیکی و رها کردن حرف های زائد و بی فادیده و نیکی به مردم و سخن گفتن به خوبی در میان آنها (رساله حقوق امام سجاد (ع))

و تو حق مرا پاس نداشتی با آنکه به تو تأکید شده بود که :

"ای جمعیت شیعه باعث آبرو و افتخار ما باشید و ما به ننگ و بی آبرویی ما نشوید با مردم نیک بگویید و زبان های خود را نگه دارید و آن را از گفتن مطالب زشت و زیادی باز دارید.” (امام صادق (ع) وسایل الشیعه ج۸ ص۵۲۵)

و تو مرا مستحق عذاب ساختی، همان عذابی که پیامبر(ص) نسبت به آن هشدار داده بودند:

"در قیامت زبان دچار عذابی می شود که هیچیک از اعضاء بدن آنچنان عذابی نمی بیند، پس زبان می گوید پروردگارا مرا چنان عذاب کردی که هیچ عضوی چنین عذابی ندیده است؟

پس به او گفته می شود کلمه ای از تو بیرون آمده و در شرق و غرب عالم به افراد مختلف رسیده پس بر اثر همان حکم، خون انسان محترمی بر زمین ریخته و مال انسانی که خدا مالش را محترم شمرده به حرام گرفته شده است و عورت و ناموس محترم انسانی هتک شده است، پس به عزتم سوگند، هر آینه حتما تو را آنچنان عذاب می کنم که هیچیک از اعضا و اندام ها را عذاب نکرده باشم.” (مستدرک الوسایل جلد ۹ ص ۲۳)

...زبانم همچنان شکوه ها دارد و من از اندوه و پشیمانی به خود می پیچم، ای کاش مولا و مرشدم اینجا بود و دستم را می گرفت و رهاییم می بخشید.

ندایی ملکوتی در درونم می پیچد: من با تو هستم، من همیشه در کنار توام و چیزی از اعمال تو از من غایب نیست و این تو هستی که دست خود را از میان دستم کشیده و از من غافل می شوی!

سرآسیمه به سویش می دوم و به دامن ولایتش چنگ می زنم، او مرا با خود به شهر رمضان می آورد، باز رمضان است و چشمه های رحمت و سفره ضیافتی که گسترده است دعوتی از جانب پروردگار ... و در خبر است که در آخر هر روز از روزهای رمضان در وقت افطار حقتعالی هزار کس را از آتش جهنم آزاد می کند.

و اینک این من هستم و زبانی پاک از گناه، زبانی که مدام سرگرم ذکر است و مناجات و تلاوت کلام خدا، بر آن جاری نمی شود جز نصیحت و خیرخواهی، پند و مهربانی و او نیز منتظر است، منتظر آن امر عظیم.

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.