سلام بر تو

ای یادگار غدیر

در بامدادی دیگر

دل بی قرارم

در عهدی تازه با تو

آرام می گیرد.


طپش های مهرش را به پایت می ریزد

رخ بی فروغش را به آستان وفایت می ساید

با همه ی تهی دستیش به سویت پر می گشاید

و با هر طپشی تو را می خواند.

مهدی جان

ای یادگار غدیر

این روزها

در دیدار دلم

یاد غدیر را در او زنده می کنی

ماه غدیر را به آسمان نیلی اش می آوری

وستارگان فروزان غدیر را اطراف او می چینی

وآن گاه ، خورشید را

که در ، گاهِ غروبش

هیچ نقطه ی تاریکی نگذاشت

و بر همه جا روشنی بخشید

حتی بر دل تاریک نفاق



و ازهمه ی دلها

برای ماه و ستاره هایش پیمان گرفت

تا از نور او خالی نشوند

تا به مرداب هوس نروند

تا به گرداب خیانت نخزند

تا اسیر تاریکی نشوند



و زنده می کنی یاد غدیر را

یاد آن گاهی را که مهرِ دلها غروب کرد

وتاریکی نفاق آسمان قلوب را تیره نمود

خانه ی دلِ مهر را به آتش نفاق سوختند

و رُخَش را نیلی کردند

ماه مهر را به محراب شکافتند

وستارگان را یکی پس از دیگری

از آسمان هدایت غدیر چیدند

تا بدانجا که

دست خیانت تیره دلان

آخرین ستاره ی فروزان آسمان غدیر را

چیدن خواست!



وتو

ای بازمانده ی یگانه ی غدیر

روی از دلهای تیره پوشاندی

تا آن گاه که

دلها ، بر پیمان بشکسته ی شان با مهر ، باز آیند

و عهد غدیر را به یاد آورند

وبه ریسمانهای دو ثقل بیاویزند

ودیده به یگانه یادگار غدیر دوزند

ودر انتظار ستاره ی درخشان غدیر بطپند



تا گاهی که

خدای غدیر ترحمی نماید

وپرتو هدایت گر تو را

به همه ی دلها بتابد.

واینک دلهای ما

که سالهاست با تو مانوسشان کرده اند

هر بامداد و شامگاه

پیشانی خضوع و سپاس

به آستان کردگاری می سایند

که برپیمانشان با مهر استوارشان کرده

وبر بیعتشان با ماه پایدارشان نموده

وبرعهد روزانه ی شان

با یادگار غدیر توفیقشان داده .

ای یادگار غدیر

وما بر این عهد پایدار هستیم

تا هستیم.



.... اللهم انی اجدد له

فی صبیحة یومی هذا

و ما عشت من ایامی

عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقی

لا احول عنها و لا ازول ابدا

اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه

و الذابین عنه

و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه

و الممتثلین لاوامره

و المحامین عنه

و السابقین الی ارادته

و المستشهدین بین یدیه...



مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم


باقر رضایی ارومیه