نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

راز کیمیا(۸)



امروز در هفتمین روز درگذشت پیرمرد، خانه دوباره پر از جمعیت شده، اقوام و بستگان بعد از فاتحه خوانی در کنار مزار او به منزلش آمده و خاطرات گذشته را برای یکدیگر نقل می کنند.

عباس: فکر نمی کنم امشب بتوانیم پاکتی را باز کنیم و بخوانیم چون بیشتر میهمان ها هنوز نرفته اند.

رضا: من مانعی نمی بینم بعد از شام همچون شبهای گذشته یکی از پاکت ها را باز می کنیم و می خوانیم و همه گوش می کنند.

حسین: انگار نیما هنوز نیامده!

مهدی: نه! من که می آمدم او همچنان کنار قبر پدربزرگ نشسته بود و با خودش فکر می کرد.



***

بچه ها در میان سرسرا به دنبال هم می دوند و بازی می کنند و خانم ها در آشپزخانه سرگرم آماده کردن چای و میوه هستند. در کتابخانه جوان تر ها دور هم جمع شده اند و راجب صحبت های پدر بزرگ بحث و گفتگو می کنند. توجه تازه واردین به شدت به بحث جلب شده و با سوالات خود محتوای وصیت نامه را پی جویی می کنند.

بعد از شنیدن توضیحات پسران پیرمرد تقریبا همه میهمان ها لحظه شماری می کنند که وقت بازکردن پاک برسد تا دستخط او را ببینند و نظراتش را بشنوند.

***

اطاق پیرمرد شلوغ تر از همیشه بوده و علاوه بر پسرانش سایر میهمان ها نیز ساکت به انتظار نشسته اند.

نیما در گوشه ای سر در گریبان فرو برده و توجهی به اطراف ندارد.

بالاخره حسین پاکتی را باز کرده و با صدای بلند می خواند تا همه بتوانند آنرا بشنوند.

پیرمرد چنین نگاشته است:

فرزندان عزیزم! اگر چه امام حسن عسگری(ع) تولد فرزند خود را از عموم مردم مخفی می نمود تا خبر به گوش دشمنان نرسد، با این وصف به بسیاری از یاران و نزدیکان و حتی افراد متفرقه بنا بر مصلحت اجازه دیدار می دادند تا در موقع لازم به تولد آن بزرگوار شهادت دهند. یکی از این شاهدان یعقوب بن منقوش نام دارد که چنین نقل می کند:

«روزی به محضر امام حسن عسگری وارد شدم. آن حضرت روی سکوی منزل نشسته بود و در سمت راست وی اتاقی قرار داشت که پرده ای برآن آویخته بود. من عرض کردم: آقای من صاحب این امر کیست؟

حضرت فرمود: پرده را بالا بزن .

من پرده را بالا زدم. کودکی هشت یا ده ساله بیرون آمد. پیشانیی باز، رویی سپید، چشم هایش جذاب و درخشان، کف دست ها درشت، ران ها پهن، در گونه راستش خالی با موهای تابدار جلو آمد و بر زانوی پدر نشست.

حضرت فرمودند: این صاحب شماست. او از جای بلند شد و حضرت فرمودند: فرزندم به منزل برو تا آن زمان معلوم.

وی داخل اتاق شد در حالی که من او را تماشا می کردم.

امام به من فرمود : ای یعقوب نگاه کن ببین چه کسی داخل اتاق است.

من داخل شدم اما کسی را آنجا ندیدم

به این ترتیب اصحاب خاص امام حسن عسگری(ع) از وجود فرزندی که جانشین ایشان به شمار می رفت باخبر گشته بودند تا آنکه معتمد عباسی آن حضرت را مسموم نمود و امام به بستر بیماری افتاد.

ابو الادیان می گوید:

«من خدمتکار امام حسن عسگری(ع) بودم و نامه های او را به شهرها می بردم. در آن بیماری که منجر به شهادت او شد نامه هایی نوشت و فرمود که آنها را به مدائن برسان. ۱۴ روز در اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وقتی وارد سامراء شدی از سرای من صدای شیون خواهی شنید و مرا در مغتسل خواهی یافت.

به او گفتم: ای آقای من چون این امر واقع شود، امام و جانشین شما که خواهد بود؟

فرمود: هرکس پاسخ نامه های مرا از تو مطالبه کرد همو قائم پس از من خواهد بود.

گفتم : دیگر چه؟!

فرمود: کسی که بر من نماز خواند همو قائم پس از من خواهد بود.

گفتم: دیگر چه؟

فرمود: کسی که خبر دهد در آن همیان چیست همو قائم پس از من خواهد بود.

و هیبت او مانع شد که از او بپرسم درآن همیان چیست؟

نامه ها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم. همانگونه که فرموده بود روز پانزدهم به سامرا بازگشتم. به ناگاه صدای شیون از سرای او شنیدم و او را بر مغتسل یافتم. برادرش جعفر بن علی بر در سرا ایستاده بود. شیعیان او را به مرگ برادر تسلیت و به امامت تبریک می گفتند. با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود زیرا می دانستم او شراب می نوشد و درکاخ قمار می کند و تار می زند. پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم و او از من چیزی درباره پاسخ نامه ها نپرسید. آنگاه کسی به او گفت که برادرت کفن شده است. برخیز و بر وی نماز گزار.

جعفر پیش رفت تا بر برادرش نماز گذارد. چون خواست تکبیر بگوید کودکی گندمگون با گیسوانی مجعد و دندان هایی پیوسته بیرون آمد و ردای جعفر را گرفت و گفت: ای عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم. جعفر با چهره ای رنگ پریده و زرد عقب رفت. کودک پیش آمد و نماز گزارد. و او را کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرد. سپس فرمود: ای بصری! جواب نامه هایی را که همراه توست بیاور. من نامه ها را به او دادم و با خود گفتم: این هم دو نشانی! باقی می ماند همیان...

همان روز گروهی از شیعیان به دیدار امام حسن عسگری(ع) آمدند و چون فهمیدند که او درگذشته است، از جانشین وی پرسش نمودند. عده ای آنها را به جعفر بن علی معرفی نمودند. آنها پس از تبریک و تسلیت به جعفر بن علی گفتند: همراه ما نامه ها و اموالی است بگو که نامه ها از کیست و اموال چقدر است؟

جعفر در حالی که جامه های خود را تکان می داد برخاست و گفت : آیا از ما علم غیب می خواهید؟

در این هنگام خادمی از منزل بیرون آمد و گفت : نامه های فلانی و فلانی همراه شماست و همیانی که درون آن هزار دینار است و نقش ده دینار آم محو شده است. آنها نامه ها و اموال را به او دادند و گفتند آنکه تو را برای گرفتن اینها فرستاده هم او امام است

اینگونه بود که جریان نماز خواندن حضرت مهدی(عج) بر پیکر پدر موجب شد که عموم مردم آن حضرت را دیده و از وجود جانشینی قطعی برای امام حسن عسگری(ع) مطمئن گردند.

ماموران حکومتی و جاسوسانی که در پی فرصت بودند تا آن حضرت را بشناسند و موجبات نابودیش گردند نیز از وجود ایشان باخبر شده و اقدامات وسیعی را برای دستگیری او آغاز نمودند لکن پس از پایان نماز امام عصر(ع) از چشم های مردم ناپدید گردید و از همان لحظه دوران غیبت صغرای ایشان آغاز گردید. یعنی دیگر هیچ کس فرزند امام حسن عسگری(ع) را ندید و یا اگر افرادی او را دیدند نشناختند.

ادامه دارد.

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.