نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

عداس


باغبان جوان با بیل خس و خاشاک را از میان جوی کنار زده و مسیر آب را باز می کرد که صدای برادر توجه اش را به خود جلب کرد: هی عتبه بیا ببین آنجا چه خبر است گویا کسی را مورد هجوم قرار داده اند، او به از دستشان گریخته به این سو می آید.

غریو و هیاهو کوچه را پر کرده بود جمعیت سنگ به دست همانطور پی در پی سنگ پرت کرده و ناسزا می گفتند و مرد با سیمایی گردآلود و مجروح از آنان دور می گشت، سرانجام از آبادی فاصله گرفت و در کنار پرچین باغ زیر سایه درختی نشست و به دیوار تکیه زد.



دو برادر همچنان وی را از درون باغ نظاره می نمودند.

شیبه: عتبه! آیا او را می بینی؟ کنار دیوار باغ پناه گرفته!

عتبه: آری شیبه او همانیست که حکایتش را برایت گفتم لیکن حالا اجازه بده این غلام را صدا بزنم تا چیزی برای او ببرد.

شیبه ابتدا خوشه ای انگور در ظرفی گذاشته و به دست غلام داد و او را به سوی مرد خسته روانه ساخت سپس ادامه داد، گفتم که من این مرد را قبلا نیز دیده ام او در میان قبایل عرب سیاحت می نماید و با مردم سخن گفته و ادعاهای عجیب و غریبی می کند.

- مثلا چه ادعا هایی؟

- او می گوید خداوند مرا فرستاده تا پیامش را به همگان برسانم من شما را بر اطاعت از خود مجبور نمی نمایم تنها از شما دعوت می کنم که پروردگار یگانه را پرستش نموده و از ستایش بتان چوبی و سنگی بی خاصیت دست بر دارید… .

- چه دعوت عجیبی آیا مردم سخن وی را می پذیرفتند.

- می پذیرفتند؟! تو خود به چشم دیدی که با او چه می کردند.

- هان! پس این سنگ پرانی ها و فحاشی ها برای همین است.

- عده ای از مردان قبیله به وی پرخاش می کردند مگر خدا عاجز بود که ما را با این همه مال و ثروت و قوت بازو و اهل و خاندان و قبیله وانهاده و چون تویی را به رسالت فرستاده؟!

- آری خود دیدم آن یکی نهیب می زد، من دزد خانه کعبه باشم اگر تو پیامبر خدایی!

بالاخره ارازل طفلان را واداشتند که به دنبالش براه افتاده او را سنک بزنند.

- اکنون آنجا را بنگر عداس را ببین چه با او گرم گرفته چه کار عجیبی می کند به زمین افتاده دست و پای آن مرد را بوسه می زند!

- های عداس با توام بیا اینجا ببینم.

غلام سیاه به نزد اربابان خود باز می گردد در حالی که از چشمانش اشک سرازیر و حال وی سخت دگر گون است.

- ای عداس! تو را چه شده؟

- مگر او به تو چه گفته؟

- او فرستاده پروردگار است، التماس می کنم اجازه دهید من با او بروم، مرا آزاد کنید می خواهم با او بروم، خواهش می کنم، من نمی توتنم جدا از او بمانم، نه! بی او نمی توانم زندگی کنم، آخر او فرستاده پروردگارم است.

- آرام باش و بگو او با تو چه گفته؟

- وقتی انگورها را در مقابلش گذاشتم با عطوفت نگاهم کرد و پرسید ای جوان اهل کدام دیاری؟ گفتم از نینوا آمده ام.

و او تکرار کرد: از نینوا؟ و ادامه داد: سرزمین برادرم یونس بن متی.

من گفتم: تو او را می شناسی؟

او گفت: آری می شناسمش خداوند حکایت وی را برایم باز گفته؟

من گفتم: برای تو؟

پاسخ داد: آری! آخر من فرستاده اویم به سوی بندگانش و مأمورم که سخنان آفریدگارشان را بدیشان بازگویم، اکنون بنشین تا حکایت یونس را برایت تعریف کنم.

او قصه یونس را برایم تعریف کرد همانگونه که در کتاب مقدس آمده بی کم و کاست ...

- و تو از شوق به دست و پایش افتادی و بر قدم هایش بوسه زدی!

عتبه و شیبه هر دو به یک دیگر نگریسته و پوزخندزنان گفتند: این مرد فریبکار است مبادا تو را از نصرانیت برگرداند.

- لیکن او مرد صالح و درستکارى است و من یقین دارم که او به راستی فرستاده خداوند می باشد.

سرانجام رسول خدا با جسمی خسته و مجروح طائف را ترک گفته و راه مکه را در پیش گرفت درحالی که از جای جای بدنش خون روان بود و تنها یک چیز درد و سوزش زخم هایش را تسکین می داد: احساس رضایت و خرسندی از این که زحمات توانفرسایش ثمر بخشیده و یک نفر از تاریکی ضلالت نجات یافته و ایمان آورده، غلامی سیه چرده پاک دل به نام عداس!

(إعلام الورى بأعلام الهدى/ص 54)

* * *

پیامبر اسلام محمد مصطفی (ص) این کانون محبت و مظهر رحمت الهی، قلب مبارکش مالامال از رحم و شفقت نسبت به بندگان خدا بود و برای هدایت و رستگاری ایشان آن قدر دل می سوزاند که قرآن کریم او را چنین ستوده:

«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»

«به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت بوده؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ وی نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان می باشد (توبه/128)

آن بزرگوار اغلب برای ابلاغ رسالت و راهنمایی مردم به سرزمین های اطراف سر کشیده و رنج سفر و شنیدن ناسزاها و سنگ پرانی مردم جاهل و بی خرد را بر خویش هموار می نمود تا شاید چند نفری به دعوتش گوش سپرده و ایمان آورند.

و گاه چندان به رنج و مشقت افتاده و از سر سختی کافران آزرده خاطر می گشت که خداوند او را بر حذر داشته و فرموده:

«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ »

«گویى مى ‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست بدهى تنها به این خاطر که آنها ایمان نمى‏ آورند (الشعراء/26)

او در تمام روزگار زندگیش، در مقابل حماقت ها بردبارى، و در برابر آزار و اذیت ها، تحمل و در مواجه با تنگدستى، صبر را اختیار مى ‏کرد.

قریش با اینکه در زمان خود، بردبارترین مردم روى زمین بودند، اما نسبت به پیامبر وقتى به او می ‏رسیدند زبان به ناسزا مى ‏گشودند و در حماقت زیاده روى مى ‏نمودند به طورى که به طرف حضرت شکمبه و خونابه پرتاب مى‏ کردند و در مسیرش خار و خاشاک و به سر و صورت مبارکش خاک مى ‏ریختند! با این حال، پیامبر اکرم- صلّى الله علیه و آله- وقتى که با قدرت وارد مکّه گردید، به سخنرانى ایستاد و فرمود: «من همان سخنى را که برادرم یوسف گفت مى ‏گویم: امروز هیچ نکوهشى براى شما نیست

(جلوه‏ هاى اعجاز معصومین علیهم السلام/ص599)

عبارات زیارت نامه آن بزرگوار خود گواه دیگری بر همین رنج و مشقت پیامبر(ص) می باشد:

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُبَشِّرُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُنْذِرُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یُسْتَضَاءُ بِهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْهَادِینَ الْمَهْدِیِّینَ الْخُلْدِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَحْمَدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ السَّابِقَ إِلَى طَاعَةِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الْمُهَیْمِنَ عَلَى رُسُلِهِ وَ الْخَاتَمَ لِأَنْبِیَائِهِ الشَّاهِدَ عَلَى خَلْقِهِ الشَّفِیعَ إِلَیْهِ وَ....

أَشْهَدُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَعَ کُلِّ شَاهِدٍ وَ أَتَحَمَّلُهَا عَنْ کُلِّ جَاحِدٍ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالَاتِ رَبِّکَ وَ صَدَعْتَ بِأَمْرِهِ وَ احْتَمَلْتَ الْأَذَى فِی جَنْبِهِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِیلِهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ الْجَمِیلَةِ وَ أَدَّیْتَ الْحَقَّ الَّذِی کَانَ عَلَیْکَ وَ أَنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْکَافِرِینَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ (بحارالأنوار ج97 /باب 3- زیارته ص من البعید /ص 183)


بی ترید زندگی رسول خاتم برای ما اسوه حسنه بوده و تمامی رفتار و اعمال ایشان باید الگوی زندگی ما باشد لیکن این صبر و استقامت و پایمردی در راه هدف یکی از ارزشمند ترین درسهاییست که می توان از او آموخت.

در پیچ و خم زندگی فردی و اجتماعی، رنگ به رنگ شدن ایام، حوادث روزگار و دگرگونی اوضاع و احوال و پستی و بلندی بی شمار، کسی که رسالت و مسئولیتی سنگین از قبیل آنچه غدیر خم بر عهده شیعه نهاده(۱) برگردن دارد، نمی تواند ضعیف و شکننده و آسیب پذیر بوده و به هر تغییر شرایطی از بار میثاق ها و پیمانهای آسمانی خویش شانه خالی نموده و کنج عزلت را بر عرصه فعالیت جایگزین سازد، بلکه باید غیرت و حمیت و مردانگی را نیز به سان رحمت و رأفت و دلسوزی و دغدغه هدایت بندگان داشتن، از اسوه خویش بیاموزد و میدان یاری امام عصر(عج) را لحظه ای نیز خالی ننماید.


پی نوشت:

1- ِ إِنِّی أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِی عَقِبِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ حُجَّةً عَلَى کُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یُولَدْ فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة

اى گروه مردم! من امامت را در ذرّیّه خودم تا روز قیامت باقى گذاشتم، و من هر آنچه گفتنى بود گفتم و مأموریتم را کاملا به انجام رساندم، تا آنجا که براى هیچ کس؛ چه حاضر و چه غایب، چه آنان که متولّد شده ‏اند و چه آیندگان جاى عذر و بهانه ‏اى باقى نماند، پس سفارشات مرا به دیگران ابلاغ کنید، حاضر به غایب، و پدر به فرزند خود تا روز قیامت برسانند.

(احتجاج-ترجمه جعفرى/ ج‏1/ احتجاج رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم بر تمام مردم - در ولایت على بن أبى طالب و سایر فرزندانش از امامان معصوم علیهم السلام -/ص118)

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.