نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

بسم الله الرحمن الرحیم

قلب رئوف



- ای مرد! برخیز و بیا که احضار شده ای!

با این صدا زندانی از جا برخاست و حیرت زده به سمت در نگریست، یعنی خبر آزادیش آمده بود؟ و یا فرمان اعدامش؟



زندانبان از همان جا کنار در تاکید کرد: زود باش با من بیا! مأمور خلیفه در انتظارت می باشد.

زندانی گیج و سر در گم دنبالش به راه افتاد. سعی کرد اوضاع و احوال پیش آمده را حدس بزند. حالا به قصر رسیده بود. در مقابل سرسرا به یک باره میخکوب ماند و نگاهش به روبرو دوخته شد. مردی کنار خلیفه نشسته بود. آن چهره ی ملکوتی و دیدگان نافذ و با ابهت او را یکباره به گذشته برد، گذشته ای که لحظه ای نیز آن را از یاد نبرده بود: به فرمان خلیفه ی وقت -هارون الرشید- به قصد غارت به منازل آل ابیطالب حمله برده بود... آری آن روز نعره ی رعب انگیز مردان خلیفه در کوچه های شهر پیچیده و با فغان و فریاد زنان و کودکان بی دفاع می آمیخت. سربازان بر سر و روی مردم کوفته و اموال غارت شده را با خود می بردند. ناگهان صدای ضربه های کوبنده قبضه ی شمشیر بر در کوفته شد. اهل خانه از جا پریدند و با فریادهای پی در پی مامور، صاحب خانه زنان و کودکان رابه داخل اتاقی فرستاد، خود پشت به در ایستاد و با آرامش ندا کرد: ای مرد! هر چه می خواهی بگو من خود آن را به تو بدهم با اینان کاری نداشته باش!

- نه! چنین نیست، من باید داخل اتاق شوم و به دست خود وسایل و زیورآلاتشان را از ایشان جدا کنم، این فرمان خلیفه است.

- باورکن ای مرد! من خود همه چیز را از ایشان خواهم گرفت، تو همینجا بایست، سوگند می خورم هیچ چیز را برایشان وا نگذارم، اطمینان داشته باش سوگند می خورم!

مامور خلیفه که مغلوب اصرارها و نفوذ کلام و عظمت صاحب آن خانه گشته بود علی رقم میل باطنی بر جای ایستاد تا آنکه زیورآلات و خلخال ها هرچه بود و نبود جمع آوری شد و بی کم و کاست در دستانش قرار گرفت. سرانجام او با همان خشونت وتندی، خانه ی وحشت زده را ترک نمود و سوار بر اسب به همراه سربازانش از آن جا دور شد.

اکنون سال‌ها گذشته بود. اینک آن نگاه نافذ و دیدگان ژرف و چهره ی باصلابت اینجا در قصر، کنار مامون مقابل او نشسته بود، آن هم به چه عنوانی؟! در مقام ولایت عهدی و جانشینی خلیفه. زمانه چه زود برگشت! هارون الرشید مُرد و چرخ روزگار فرزند او مامون را برتخت خلافت نشانید، به دنبال آن جَلُودیّ و همدستانش به جرم شورش و سر باز زدن از بیعت ولایتعهدی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به زندان افکنده شده بود.

حالا این بار مأمور سابق هارون بود که وحشت و بیم از مرگ در نگاهش موج میزد. به چشم خود می دید که امام آهسته چیزی در گوش مأمون نجوا می کند، یعنی چه می گفت جز اشاره به خاطره ی آن روز تلخ و رعب و وحشتی که او در دل زنان و کودکان امام افکنده بود؟! از نظر او امام چیزی نمی توانست گفته باشد جز در خواست اعدامش!

جَلُودیُّ بی وقفه با پریشانی التماس می کرد: ای خلیفه! به حق آن خدماتی که به پدرت هارون کردم به سخنان این فرد گوش مده و خواسته اش را در مورد من قبول نکن!

ترس از مرگ چنان بر جَلُودیُّ سایه افکنده بود که گوش هایش کلمات را وارونه می شنید. امام پیوسته به مامون می گفت: از این مرد درگذر از اعدامش صرف نظر کن!

- چه می گویید ای ابولحسن؟! این همان کسی است که به همراه سربازانش به خانه ات در مدینه ریخت و همه چیز را غارت کرد، چگونه او را ببخشم؟!

- باشد با این حال او را به من ببخش! از کشتنش منصرف شو!

فریاد و شیون جَلُودیُّ همچنان اوج می گرفت که: نه خلیفه! به حرف او گوش نده!

سرانجام مامون پوزخندی زده و گفت: نه! خیالت راحت باشد! به حرف ایشان اصلا گوش نخواهم داد! جلاد بیا معطل نکن این مرد را ببر گردن بزن!

***

آری رأفت و مهربانی امام، دلسوزی پدرانه، خیر خواهی و محبت او همواره و همیشگی ست و قلب مهربانش چون خورشید گرما بخش بر همگان -حتی دشمنان- تابان است لیک به شرط آن که قلب ما چون ابری تیره مانع از شعاع درخشان آن نگشته و بسان سنگلاخی نفوذ ناپذیر باران رحمتش را پس نزند.

(بحار الأنوار/ ج: ‏49 / باب 14 / ص: 157)

کتابچه "اربعین، اجتماع قلب ها"

... وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ .
الإحتجاج على أهل اللجاج    ج‏2   ص 499
بی تردید اجتماع و اصلاح قلوب شیعیان آرزوی قلبی مولایمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد ....
 محرم و مراسم و آئین های مقدس و با شکوه آن فرصتی است تا مؤمنین زیرخیمه این صاحب عزای دلسوخته و "پدر مهربان" مشق همدلی و همبستگی کنند.
گروه تحقیق و مطالعه "پدرمهربان" با هدف تذکّر به ارزش و جایگاه این پیوند مقدس و دعوت به آن ، به ویژه در ایام اربعین و حرکت عظیم و شکوهمند جهانی به مقصد بارگاه حسینی، اقدام به تهیه کتابچه ای به نام "اربعین،اجتماع قلب ها" در سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی نموده است.
علاقمندان و عزاداران گرامی می توانند برای تهیه کتابچه به شماره 09392404609 پیام ارسال نمایند.
ضمناً  قیمت هر کتابک 500 تومان است که صرف تأمین هزینه چاپ های بعدی خواهد شد.